تعارض بين تعبير مشارق و مغارب با واژه مغرب و مشرق در قرآن:
{در اينجا پرسشي مطرح است كه چرا قرآن كريم گاهي تعبير مشارق و مغارب و گاهي تعبير مشرق و مغرب بكار ميبرد در حالي كه اين مطلب تناقض نماست.}
پاسخ تعارض:
اين پرسش از دير زمان براي مسلمانان مطرح بوده است و لذا در روايات ميخوانيم كه همين پرسش را « ابن كواء » از حضرت علي (ع) نمود.
اما براي پاسخگويي به اين پرسش با توجه به مطالب علمي كه در بحث كرويت زمين مطرح شد آيات مربوطه را دستهبندي و بررسي ميكنيم .
۱ـ قرآن كريم در موارد متعددي تعبير مشرق و مغرب ( به صورت مفرد ) بكار برده است و ميفرمايد:
« ولله المشرق و المغرب» [۸۵]
« و مشرق و مغرب از آن خداست .»
«ليس البران تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب » [۸۶]
« نيكوكاري آن نيست كه روي خود را به سوي مشرق و (يا ) مغرب بگردانيد»
تذكر: اين آيات با عرف و اصطلاح علمي مغرب و مشرق منافاتي ندارد زيرا اولا در اثر حركت زمين و نسبت به هر فرد ساكن در زمين يك مغرب و يك مشرق وجود دارد و ثانیا در اينجا مفرد معناي جنس دارد وتنها تكيه روي اصل مشرق و مغرب است بيآنكه نظر به افراد داشته باشد.
۲ـ قرآن كريم در چند مورد تعبير جمع ( مشارق ـ مغارب) يا تثنيه (مشرقين ـ مغربين؛ يعني دو مشرق و دو مغرب ) بكار برده است. كه ظاهر اين آيات با وجود يك مشرق يك مغرب ناسازگار است در اينجا دو پاسخ ارائه ميكنيم:
الف ـ پاسخ اجمالي : همانطور كه بيان شد اگر وضعيت حركت زمين نسبت به خورشيد پيدا ميشود، پس تعبير مشارق و مغارب اشكالي ندارد و يك تعبير دقيق علمي است.
ب ـ پاسخ تفصيلي : آن است كه در مورد هر آيه تفسير آن بيان شود، در اينجا چند آيه وجود دارد كه عبارتند از :
اول :
« حتي اذا جاءنا قال يا ليت بيني و بينك بعد المشرقين » [۸۷]
« تا زماني كه در قيامت نزد ما حاضر شود ميگويد: اي كاش ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب ( دو مشرق ) بود. »
تعبير « مشرقين » در اينجا طبق عادت عرب است كه هنگامي ميخواهند از دو جنس مختلف تثنيه بسازند لفظ را از يكي انتخاب ميكنند مانند شمسين (اشاره به خورشيد و ماه ) و ظهرين ( اشاره به نماز ظهر و عصر) و عشائين (اشاره به نماز مغرب و عشاء).[۸۸]
و اين تعبير كنايه از دورتين فاصله است كه بنظر ميرسد افراد در قيامت ميخواهند فاصله آنها و قرين آنها ( مثل شيطان يا رهبر بد و …) به اندازه فاصله دور مشرق و مغرب بود.
البته برخي نيز « مشرقين » در آيه را به معناي مشرق زمستان و تابستان گرفتهاند. [۸۹]ولي اين ديدگاه تفسيري را مفسران نپذيرفتهاند چون با ظاهر آيه مناسبت ندارد.
تذكر: بنابر هر دو نظريه تفسيري در آيه فوق مطلب از نظر علمي بلااشكال است چون تابستان و زمستان، طلوع و غروب خورشيد متفاوت است و لذا مغرب و مشرق خاص خود را دارد و اگر مقصود تفسير اول هم باشد كه مشرق و مغرب عادي مراد است و باز اشكال علمي ندارد.
دوم:
« رب المشرقين و رب المغربين» [۹۰]
« او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است»
در مورد اين آيه چند احتمال تفسيري داده شده است:
۱ـ مقصود از دو مغرب، مغرب تابستان و زمستان و مقصود از دو مشرق، مشرق تابستان و مشرق زمستان باشد. و در اين رابطه روايتي از حضرت علي (ع) نيز وارد شده است كه :
« ان مشرق الشتاء علي حده و مشرق الصيف علي حده »
« مشرق زمستان و تابستان هر كدام بر حد خود است.» [۹۱]
۲ـ مقصود از دو مشرق و دو مغرب،مشرق و مغرب خورشيد و ماه باشد. ولي برخي از مفسران اين معنا را مناسب آيه نميدانند.[۹۲]
۳ـ مقصود از مشرقين پيامبر اكرم (ص) و اميرالمؤمنين (ع) باشد و مراد از مغربين امام حسن (ع) و امام حسين (ع) باشند كه اين مطلب از امام صادق (ع) نقل شده است .[۹۳]
البته اين مطلب بيان باطن يا تأويل آيه است كه در طلوع اسلام پيامبر (ص) و علي(ع) محل طلوع اسلام بودند و امام حسن(ع) و امام حسين (ع) در دوره غروب اسلام اصيل از صحنه جامعه بودند كه شهيد شدند.[۹۴]
تذكر ۱: هر يك از معاني سهگانه فوق را بپذيريم با مباني علمي طلوع و غروب و مغرب و مشرق خورشيد و زمين منافات ندارد. عدم منافات معناي سوم كه روشن است اما عدم منافات معناي دوم به اين دليل است كه ماه و خورشيد هر كدام طلوع و غروب خاص خود را دارند.
اما معناي اول را برخي از مفسران دليل اعجاز علمي قرآن دانستهاند[۹۵]چرا كه مطلب علمي را ميفرمايد كه مردم اطلاع نداشتند . در مورد اين معنا لازم است بگوييم كه حركت زمين در نيمكره شمالي و جنوبي به حداكثر و حداقل خود ميرسد كه به نام ميل شمالي (۲۳ درجه و ۲۷ دقيقه ) و ميل جنوبي ( ۲۳ درجه و ۲۷ دقيقه )[۹۶] مشهور است كه باعث پيدايش فصول چهارگانه و بركات زيادي ميشود و لذا مشرق و مغرب خورشيد در تابستان و زمستان متفاوت است و خداوند اين را كه موجب پيدايش نعمت فصلها و … ميشود تذكر ميدهد.
تذكر ۲: با توجه به اينكه در آيه فوق چند احتمال وجود دارد نميتوان گفت كه حتما معناي اول مقصود آيه بوده تا بتوان با آن معنا اعجاز علمي قرآن را به اثبات رسانيد و با توجه به اينكه زمان مشرق و مغرب در تابستان و زمسان متفاوت است و اين مطلبي حسي و واضح است پس اگر مراد آيه همين مغرب و مشرق تابستان باشد تذكر يك نعمتالهي است كه واضح بوده است هر چند كه راز علمي آن ( يعني ميل شمالي و جنوبي زمين به اندازه ۲۳ درجه و ۲۷ دقيقه ) بعدها كشف شد . ولي قرآن كريم اشارهاي به راز علمي آن نكرده است.
سوم:
« فلا اقسم برب المشارق و المغارب انا لقادرون » [۹۷]
« سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها كه ما قادريم»
و نيز نزديك به همين تعبير در سوره اعراف / ۱۳۷ و صافات / ۵، البته در مورد آيات فوق چند احتمال داده شده است:
۱ـ خورشيد هر روز از نقطه تازهاي طلوع و در نقطه تازهاي غروب ميكند و لذا به تعداد روزهاي سال مغرب و مشرق داريم و تعبير جمع ( مشارق و مغارب) اشاره به همين مطلب است.[۹۸]
و روايتي كه از اميرالمؤمنين (ع) در جواب ابن كواء نقل شد اين معنا را تأييد ميكند كه ميفرمايد ۳۶۰ مشرق و مغرب وجود دارد. [۹۹]
۲ـ از آنجا كه در نقاط مختلف زمين مشرق و مغرب مختلف است و گاهي مغرب يك نقطه همزمان با مشرق نقطه ديگر است ( كه در دو طرف كره زمين واقع شدهاند) و لذا تعبير مشارق و مغارب اشاره به همين اختلاف افقهاست.[۱۰۰]
تذكر ۱: اين دو معنا هر كدام در مورد آيه پذيرفته شود با مباني علمي جديد منافات ندارد بلكه همانطور كه گذشت مباني علمي، مشرقها و مغربهاي زيادي براي خورشيد و زمين ميپذيرد .
تذكر ۲: در سوره اعراف / ۱۳۷ معناي دوم ( اختلاف افقها ) ترجيح داده شده و در سوره صافات / ۵ مشارق ستارگان و خورشيد هر دو احتمال وجود دارد.[۱۰۱]
منابع و پينوشتها
[۱] سيد هبة الدين شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص ۴۴٫[۲] براي اطلاعات بيشتر ر.ك: پييرروسو، تاريخ علوم، ص ۱۹۳ به بعد، آرتور كوستلر، خوابگردها، ص ۱۶۱ به بعد،ولكوف ، زمين و زمان، ص ۴۱ـ ۴۷، ترجمه محمد قاضي .
[۳] Koppernigk (1498 ـ ۱۵۴۳ م) در كتاب ( درباره دوران افلاك ).
[۴] Keppler (1571ـ۱۶۳۰ م) .
[۵] ۱۵۶۴ـ۱۶۴۲ ميلادي
[۶] ر.ك: آرتور كوستلر، خوابگردها، ص ۱۶۱٫
[۷] ابوريحان بيروني (۴۴۰ قمري) او در قرن پنجم قمري يعني قرن يازدهم ميلادي زندگي ميكرده است يعني حدود شش قرن قبل از تولد كپرنيك و گاليله ميزيسته است.
[۸] مهدي سپهر، سير تحول علوم تجربي در جهان اسلام، ص ۲۶ به نقل از مدخلي بر آموزههاي جهان شناختي اسلام، ص ۱۳۵ـ ۱۳۶، دكتر سيد حسين نصر نيز در كتاب علم و تمدن در اسلام همين گزارش را نسبت به ابوريحان بيروني آورده است.
[۹] سيدهبة الدين شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص ۷۶،او از كامبل فلامريون، منجم مشهور فرانسوي نقل ميكند.
[۱۰] ر.ك: اسلام و هيئت و نيز تفسير نمونه، ج ۱۵، ص ۵۶۸ و نيز ابوطالب تجليل، راههاي خداشناسي در طبيعت، ص ۱۵۹٫
[۱۱] نمل /۸۹٫
[۱۲] ر.ك: تفسير نمونه، ج ۱۵، ص ۵۶۸ ـ ۵۶۹٫
[۱۳] مجمع البيان، ج ۷، ص ۲۳۶٫
[۱۴] ر.ك: تفسير نمونه، ج ۱۵،ص ۵۶۸٫
[۱۵] سيد هبةالدين شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص ۵۷ـ۵۹٫
[۱۶] عباسعلي سرفرازي، رابطه علم و دين، ص ۳۳ـ۳۴٫
[۱۷] علامه طباطبائي، اعجاز قرآن، ص ۱۳، ويراسته علي رضا ميرزا محمد، ص ۱۳٫
[۱۸] دانش عصر فضا، ص ۳۵٫
[۱۹] زنده جاويد و اعجاز جاويدان،ص ۲۴٫
[۲۰] زخرف /۱۰٫
[۲۱] گودرز نجفي، مطالب شگفتانگيز قرآن، ص ۳۵ـ۳۶٫ علامه خوئي، مرزهاي اعجاز، ص ۱۱۹، ترجمه استاد سبحاني.
[۲۲] سرفرازي، رابطه علم و دين، ص ۳۳٫
[۲۳] علامه طباطبائي؛ اعجاز قرآن، ص ۱۳، ويراسته عليرضا ميرزا محمد.
[۲۴] سادات، زنده جاويد و اعجاز جاويدان، ص ۲۴٫
[۲۵]شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص ۵۴ ـ ۵۵٫
[۲۶] استاد مصباح، معارف قران، ص ۲۵۳٫
[۲۷] ر.ك: مصطفوي ، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج ۱۱، ص ۱۸۹ و نيز مصباح اللغه و مقاييس اللغة .
[۲۸] التحقيق في كلمات القرآن الكريم ، ص ۱۹۰٫
[۲۹] ر.ك: محمد نژاد ، جهان دانش، فرهنگ دانستنيها،ج ۲، ص ۵۳۹٫
[۳۰] الشمن /۶٫
[۳۱] نازعات/۳۰٫
[۳۲] الطحو كالدحو هو بسط الشيء و ذهاب به ـ دحااي ازالها عن مقرها(مفردات راغب) .
[۳۳] ر.ك: آية الله طالقاني، پرتوي از قرآن، ج ۲، ص ۱۱۰٫
[۳۴] شيخ خال عبدالحمن العك، الفرقان و القرآن، ص ۴۶۸-۴۶۹ با تلخيص.
[۳۵] احمدمحمد سليمان، القرآن و العلم، ص ۵۵٫
[۳۶] فيض الاسلام، نهج البلاغه، ص ۱۶۸، ص ۲۵۸، ص ۶۴۵، خ ۱۹۹/۱۰ و خ ۷۲/۱٫
[۳۷] نثر طوبي، ج ۱، ص ۲۵۳٫
[۳۸] علامه طباطبائي؛ اعجاز قرآن، ص ۱۳، ويراسته عليرضا ميرزا محمد.
[۳۹] شهرستاني، اسلام و هيئت، ص ۵۱ و ۵۴٫
[۴۰] ر.ك: تفسير نمونه، ج ۲۷، ص ۴۴٫
[۴۱] مرسلات/۲۵٫
[۴۲] ر.ك: مفردات راغب اصفهاني، ماده كفت و لسان العرب ابن منظور، (۲/۷۸ـ۷۹) .
[۴۳] ر.ك: مفردات راغب اصفهاني، ماده كفت و لسان العرب ابن منظور، (۲/۷۸ـ۷۹) .
[۴۴] ر.ك: تفسير نمونه، ج ۲۵، ص ۴۱۲ـ۴۱۳٫
[۴۵] يدالله نيازمند شيرازي، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي، ص ۸۰ به بعد.
[۴۶] الشيخ خالد عبدالرحمن العك، الفرقان و القرآن، ص ۴۶۶ ـ ۴۶۷٫
[۴۷] سادات، زنده جاويد واعجاز جاويدان، ص ۲۵ـ۲۶٫
[۴۸] معارف قرآن، ص ۲۵۴٫
[۴۹] الميزان، ج ۲۰، ص ۱۶۸٫
[۵۰]ر.ك: تفسير نمونه، ج ۲۵، ص ۴۱۲ـ۴۱۳٫
[۵۱]همان، زير آيه ۲۵ سوره مرسلات .
[۵۲] ملك/۱۵
[۵۳] تفسير نمونه، ج ۲۴، ص ۳۳۷٫
[۵۴] معارف قرآن، ص ۲۵۳٫
[۵۵] شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص ۵۶٫
[۵۶] ر.ك : زنده جاويد و اعجاز جاويدان،ص ۲۴٫
[۵۷] ر.ك : زنده جاويد و اعجاز جاويدان، ص ۲۴٫
[۵۸]ر.ك: اعجاز قرآن، علامه طباطبائي ( ويراسته عليرضا ميرزا محمد ) ، ص ۱۳٫
[۵۹] فصلت/۱۱٫
[۶۰] شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص ۵۹ـ۶۰٫
[۶۱] مطالب شگفتانگيز قرآن، ص ۳۵٫
[۶۲] تفسير نمونه، ج ۲۰، ص ۲۲۲ـ۲۲۸ .
[۶۳] الميزان،ج ۱۷، ص ۳۶۶٫
[۶۴] نبأ/۷٫
[۶۵] نحل /۱۵ و نيز انبياء /۳۱ و لقمان / ۱۰ همين مضمون را دارند.
[۶۶] سرگذشت زمين، ص ۱۲۶٫
[۶۷] گودرز نجفي، مطالب شگفتانگيز قرآن، ص ۳۶-۳۷ و نيز فروغ دانش جديد در قرآن و حديث، ج ۱، ص ۷۵ و نيز موسوي لاري ، مباني اعتقادات در اسلام، ج ۲، ص ۱۶۷ـ۱۶۸٫
[۶۸] شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص ۶۱ـ۶۴٫
[۶۹] نمل / ۸۹٫
[۷۰] معارج / ۴۰ .
[۷۱] اعراف / ۱۳۷٫
[۷۲] صافات/۵٫
[۷۳] برگرفته از اسلام و هيئت ، شهرستاني، ص ۳۲ ـ ۳۴٫
[۷۴] مفردات راغب، ماده شرق.
[۷۵] اسلام و هيئت ، ص ۳۴ـ۳۵٫
[۷۶] تفسير نمونه، ج ۲۵، ص ۴۵؛ تفسير اطيب البيان، ج ۱۳، ص ۱۶۸؛ تفسير صافي ، ج ۵، ص ۲۲۹ و تفسير نورالثقلين ،ج ۵، ص ۴۲۰٫
[۷۷] تفسير نمونه، ج ۶، ص ۳۲۹٫
[۷۸] همان، ج ۱۹، ص ۱۳ـ۱۴٫
[۷۹] غاشيه/۲۰٫
[۸۰] گودرز نجفي، مطالب شگفتانگيز قرآن، ص ۲۸ـ۳۰ و نيز احمد امين، كتاب راه تكامل ، ج ۷، ص ۱۴۵ و ماهنامه مكتب اسلام، س ۱۲، ش ۱۱ و يدالله نيازمند ، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي ، ص ۱۸۹٫
[۸۱] ظاهرا جمله كتاب افتادگي دارد و بايد اينگونه باشد: زيرا در « صورت » كروي بودن …
[۸۲] مهندس سادات، زنده جاويد و اعجاز جاويدان، ص ۲۷ـ۲۸٫
[۸۳] ر.ك: شيخ احمد محييالدين العجوز، معالم القران في عوالم الاكوان،ص ۳۸٫
[۸۴] ر.ك: الشيخ نزيه القميحا ، القرآن يتجلي في عصر العلم، ص ۱۴۷٫
[۸۵] بقره / ۱۱۵ و ۱۴۲٫
[۸۶] بقره /۱۷۷ و نيز . بقره /۲۵۸ ـ كهف/۸۶ ـ شعرا/۲۸ ـ مزمل /۹٫
[۸۷] زخرف / ۳۸٫
[۸۸] ر.ك: تفسير نمونه، ج ۲۱،ص ۶۶ و نيز اطيب البيان، ج ۱۲، ص ۲۹ و مجمع البيان ، ج ۵ ، ص ۴۸٫
[۸۹] ر.ك: تفسير نمونه، ج ۲۱، ص ۶۶ و مجمع البيان، ج ۵ ، ص ۴۸٫
[۹۰] رحمن/۱۷٫
[۹۱] ر.ك: مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۰۱ و تفسير صافي، ج ۵، ص ۱۰۸ و نيز تفسير نمونه، ج ۲۳، ص ۱۲۰٫
[۹۲] ر.ك: مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۰۱ و نيز تفسيرنمونه، ج ۲۳، ص ۱۲۰٫
[۹۳] ر.ك: تفسير صافي، ج ۵، ص ۱۰۸٫
[۹۴] ر.ك: تفسير اطيب البيان، ج ۱۲، ص ۳۷۵٫
[۹۵] ر.ك: تفسير اطيب البيان، ج ۱۲، ص ۳۷۵٫
[۹۶] محمد نژاد، جهان دانش فرهنگ دانستنيها، ج ۲،ص ۵۳۹٫ ( مدار شمالي يعني حداكثر اوج خورشيد در مدار شمالي در آغاز تابستان و حداقل پايين آمدن خورشيد در مدار جنوب در آغاز زمستان است. كه به نام مدار راسالسرطان و رأس الجدي نيز خوانده ميشود.)
[۹۷] معارج / ۴۰٫
[۹۸] تفسير نمونه، ج ۲۵، ص ۴۵٫
[۹۹] تفسير الطيب البيان، ج ۱۳، ص ۱۹۸ و صافي ، ج ۵، ص ۲۲۹ و نورالثقلين ، ج ۵، ص ۴۲۰٫
[۱۰۰] تفسير اطيب البيان ، ج ۱۳، ص ۱۹۸٫
[۱۰۱] ر.ك: تفسير نمونه ،ذيل دو آيه مذكور.