حرکت زمين
از دكتر محمد علي رضائي اصفهاني (با کمی تصرف)
خلاصه
خبر دادن قرآن از حركت زمين، علاوه بر این كه عظمت قرآن را ميرساند ، اعجاز علمي قرآن هم محسوب ميشود .
و این ادعا كه افرادي مثل فيثاغورس و فلوته خوس، ارشميدس، استرخوس ساموسي و كليانتوس آسوسي قبل از بطلميوس قائل به حركت زمين شده بودند ،اشکالی به معجزه بودن وارد نمیکند .
چراکه قبل از ظهور اسلام دو ديدگاه در محافل علمي جهان در مورد حركت و سكون زمين بوده است كه ديدگاه حاكم و مشهور همان سكون زمين يعني نظريه بطلميوس بود و ديدگاه مغلوب همان حركت زمين بود و قرآن در عصري كه مشهور دانشمندان مقهور نظريه سكون زمين “هیات بطلميوسی” بودند با صراحت برخلاف آنان سخن گفت و مطالب علمي حق و صادقي را به جهان عرضه كرد كه قرنها بعد به صورت قطعي به اثبات رسيد. و این همان اعجاز است .
آیا بشر میتواند بدون استدلال و اثبات! از بین دو نظر محتمل ، یکی را بصورت قطعی پذیرفته و اعلام نماید؟!
و آیا بشر میتواند مطالبی اراءه کند که گذر زمان هم او را بطور صد درصد تایید کند؟!
در مورد حركت و كروي بودن زمين به آيات متعددي استناد شده است ولي قبل از بررسي آيات بهتر است كه مقدمهاي را در باب تاريخچه اين بحث ارائه كنيم:
تاريخچه :
زمين عبارت از است از كره خاكي كه ما انسانها بر روي ان زندگي ميكنيم . اين سياره داراي وزني معادل ۹۵۵/۵ ميليارد ميليارد تن است و نيز حجمي معادل ۰۸۳/۱ ميليارد كيلومتر مكعب دارد.
اين تصور سطحي از زمانهاي دور در ذهن بشر ريشه دوانده بود كه تام ستارگان و سيارات به دور زمين ميچرخند و اين به خاطر ديد حسي كاذبي بود كه از حركت زمين داشتند و فكر ميكردند كه زمين ساكن است.
عقيده به حركت زمين آنقدر موهون و غريب ود كه حتي بر حكما نيز تجويز آن دشوار بود .
اول كسي كه جرأت ورزيد و اين عقيده را اظهار داشت ط فيثاغورث» نابغه قرن پنجم قبل از ميلاد بود. « فلوته خوس» و « ارشميدس» نيز از او پيروي نمودند و پس از دويست سال « استرخوس ساموسي » اين قول را تقويت نمود و گردش ساليانه زمين به دور خورشيد را كشف كرد و اعلام نمود. او را به جرم اين كشف مهم تكفير كردند و پس از سيسال ديگر « كليانتوس آسوسي » براي زمين دو حركت قائل شد و او نيز تكفير شد.[۱] و سپس بطلميوس( حدود ۱۴۰ قبل از ميلاد) به دنيا آمد. او گمان ميكرد كه زمين ساكن است و خورشيد به دور آن ميچرخد اين تفكر نزديك شانزده قرن بر فكر بشر حاكم بود و با مخالفان آن برخورد فيزيكي ميشد.[۲]
بر طبق تاريخ علم مشهور، اولين كسي كه زمين مركزي را رد كرد و حركت خورشيد به دور زمين را مطرح كرد كوپرنيك[۳] (كوپرنيكس) بود و سپس كپلر [۴] آلماني آن را پرورش داد و مدارهاي بيضوي را پيشنهاد كرد و در آخر گاليله[۵] آن را اظهار كرد و بر آن پاي فشرد و دعوايي با كليسا براه انداختند.[۶]
در مورد اينكه كوپرنيك اين نظريه را از كجا آورده بود به اين گزارش تاريخي توجه كنيد:
« دانشمندان روم شرقي بعضي آثار دانشمندان اسلامي را در دوره ايلخاني به زبان يوناني ترجمه كردند ثمره نظريه سيارهاي مكتب به مراغه به « كوپرنيكوسظ [كوپرنيك] و منجمان اروپايي متأخرتر رسيد كه از آن براي ساختن تصوير خورشيد مركزي جهان، كه پس از قرن شانزدهم ميلادي در اروپا غلبه پيدا كرد، كمك جستند. در صورتي كه مسلمانان كه كاملاً از امكان منظومه خورشيد مركزي آگاه بودند به منظومه زمين مركزي دلخوش ماندند، چنانچه « بيروني »[۷] به صراحت بيان كرده است كه به اين نتيجه رسيدند (كه) : تصميم گرفتن درباره اين امر بيش از آنكه به علم نجوم وابسته باشد به مابعد الطبيعة(فلسفه) و علم كلام بستگي دارد.»[۸]
پس از تكميل هيئت جديد و كشفيات اخترشناسان روشن گرديد كه زمين حركتهاي متعددي دارد و برخي منجمان تا چهارده حركت براي زمين نوشتهاند.[۹] اينك مشهورترين حركات را برميشماريم:
۱ـ حركت وضعي به دور خود از مغرب به مشرق كه باعث پيدايش شبانهروز ميشود. زمان اين حركت ۲۳ ساعت و ۵۸ دقيقه و ۴۹ ثانيه است . سرعت زمين در هر دقيقه ۳۰ كيلومتر .
۲ـ حركت انقالي زمين به دور خورشيد كه در يك مدار بيضي شكل صورت ميگيرد و مدت آن ۳۶۵ روز و شش ساعت و هشت دقيقه و ۳۸ ثانيه است. از اين حركت ماههاي دوازده گانه پديد ميآيد. سرعت زمين در اين حركت در هر ثانيه حدود ۳۰ كيلومتر است يعني حدود صدهزار كيلومتر در ساعت است.
۳ـ حركت اقباليه زمين: دايره استوايي آن اقبال به سوي دايرة البروج دارد و در ۶۷۰ سال يك درجه جلو ميآيد.
۴ـ حركت دو نقطه اوج و حضيض كره زمين بر وفق محيط دايرة البروج كه دوره كامل آن ۲۰۹۳۱ سال است و علت اين حركت تجاذب زهره و مشتري با زمين است .
۵- حركت تقديم اعتدال ربيعي و خريفي است كه بواسطه آن ثوابت را در هر ۲۶ هزار سال خورشيدي يك بار بر موازات دائة البروج متحرك ميبينيم.
۶ـ حركت رقصي يا ارتعاشي قمري است كه بر دور محور زمين عارض و در هر ۲۹ سال يك بار زمين به سوي دائة البروج متمايل ميشود.
۷ـ حركت ارتعاشي شمسي است كه بواسطه جاذبه خورشيد محور زمين در دو جهت قطبين مرتعش ميگردد. و در هر سال شمسي يك حركت را تمام ميكند.
۸- حركت تبعي است كه زمين با ساير سيارات به تبعيت خورشيد در فضا حركت ميكند.[۱۰]
تذكر: اين حركت تبعي خود داراي اقسامي است مثل حركت انتقالي خورشيد مستقيم به طرف مكان نامعلوم يا ستاره وگا و حركت انتقالي خورشيدي به دور مركز كهكشان .
اول: حركت زمين:
در مورد حركت زمين به آيات متعددي استناد شده است كه در ابتداء آن آيات را فهرست وار بر ميشماريم و سپس هر كدام را جداگانه مورد بررسي قرار ميدهيم:
* آيات زير در مورد حركت وضعي زمين مورد استناد واقع شده است:
مرسلات /۲۵ ـ شمس/۶ ـ نمل /۸۹ ـ نبأ/۷ ـ نحل /۱۵ ـ انبياء/۳۱ ـ لقمان/۱۰٫
* آيات زير در مورد حركت انتقالي زمين مورد استناد واقع شده است:
ملك /۱۵ ـ مرسلات /۲۵ ـ شمس /۶ ـ نمل /۸۹ ـ فصلت /۱۱٫
*آيات زير در مورد حركتهاي ديگر زمين مورد استفاده واقع شده است:
زخرف / ۱۰ ـ طه / ۵۳ ـ نبأ/۶ ـ بقره /۲۲٫
اينك هر كدام از آيات را به صورت مستقل مورد بررسي قرار ميدهيL .
۱ـ « والذي جعل لكم الارض مهدا»[۲۰]
« و اوست كه زمين را براي شما گاهوارهاي قرار داد.»
و همين مضمون در سوره طه / ۵۳ و نبأ / ۶ ( مهاداً ) آمده است.
و نيز در سوره بقره/۲۲ ميفرمايد:
« الذي جعل لكم الارض فراشاً »
« آنكه زمين را براي شما بستر (آرامش) قرار داد.»
برخي از نويسندگان و صاحبنظران از تعبير « مهدا» حركت زمين را استفاده كردهاند و مينويسند:
« چه تشبيه جالبي: قرآن زمين را مانند گاهواره توصيف ميكند. همانطور كه ميدانيد از ويژگيهاي گاهواره اين است كه در عين حركت ميكند، موجب ناراحتي و رنجش كودك نميشود. بلكه سبب استراحت و آسايش اوست.»[۲۱]
برخي ديگر از نويسندگان نيز همين استفاده (حركت زمين) را نمودهاند.[۲۲]
در مقدمه كتاب اعجاز قرآن علامه طباطبائي (ره) نيز از آيه ۵۳ سوره طه حركت انتقالي زمين را استفاده كردهاند. [۲۳]
همچنين شيخ نزيه القميحا از آيه ۵۳ سوره طه و آيه ۱۰ سوره زخرف و ۶ سوره نبأ استفاده كرده است.[۲۴]
سيد هبة الدين شهرستاني(ره) نيز آيه فوق (زخرف/۱۰) را دليل بر حركت زمين ميداند و تشبيه زمين به گاهواره را از جهت حركت آرام آنها و اينكه هر دو باعث رشد و نمو (بچه در گاهواره و انسان در زمين) ميشوند، ميداند.[۲۵]
استاد مصباح يزدي با رد استفاده حركت زمين از آيه فوق مينويسند:
« مهد و مهاد نيز معنايي همانند« فراش» دارند، برخي گفتهاند كه ميتوان از اين دو كلمه دريافت كه همچون گاهواره داراي حركت است اما اين روشن نيست زيرا در آن صورت جاي آن است كه ديگري بگويد نوع اين حركت، گاهوارهاي و داراي رفت و برگشت است در حالي كه چنين نيست.
بنابراين ظاهر آيه همان اشاره به راحتي و جاي استراحت و آرامش است همچنان كه گاهواره براي نوزاد چنين است.»[۲۶]
تذكر: واژه « مهد و مهاد» در لغت به معناي محلي است كه آماده سكونت و استراحت شده است و يكي از مصاديق آن گاهواره كودك و زمين آماده و محل خواب است.[۲۷]و همچنين به زمين به خاطر صافي و نرمي و آمادگي آن ( با وجود معادن ، درياها و …) براي زندگي انسان « مهد» گويند. [۲۸]
بررسي:
با توجه به اینکه یکی از معانی « مهد و مهاد» ، “گاهواره كودك” است پس از آيات فوق و تعبير « مهد و مهاد» حركت زمين استفاه ميشود .
يعني زمين مثل گاهوارهاي ميل شمالي و جنوبي آرامي را در طول سال طي ميكند.
اما با توجه به معناي لغوي « مهد و مهاد» كه هميشه به معناي گاهواره كودك نيست بلكه به معناي محل آماده استراحت و يا محل آماده زندگي ميآيد، اشکالی ندارد که هر دو مورد بحث از تامین شرایط لازم برای زندگی در زمین باشد .
۲ـ « والارض و ماطحيها» [۳۰]
« سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد.»
« والارض بعد ذلك دحيها» [۳۱]
« و پس آن زمين را با غلطانيدن گسترد»
راغب در مفردات مينويسد: معناي لغت « طحو» مثل لغت « دحو» است و آن توسعه چيزي و حركت دادن آن است و در جاي ديگر در مورد لغت « دحا» ميگويد حركت دادن (زمين ) از محل خود است.[۳۲]
صاحب تفسير پرتوي از قرآن با استفاده از معناي لغوي « طحا» نتيجه ميگيرد كه آيه بر حركت وضعي و انتقال زمين دلالت دارد.[۳۳]
يكي از نويسندگان عرب بعد از آن كه ميگويد: لغت «الطحو» و « الدحو» به يك معناست شواهد لغوي و احاديث متعددي ميآورد بر اينكه در معناي « دحو» مسأله توسعه دادن (بسط) و حركت نهفته است. و «مداحي» همان گلولهاي است كه كودكان مدينه با آن بازي ميكردند كه گاهي از جنس سنگ يا گردو و … بوده است . و «مدحاة» چوبي است كه اطفال به روي زمين ميچرخانند(فرفره يا قرقره) سپس مينويسند: « دحو» بر اساس استعمال لغوي، دو حركت براي همان « مدحو» (گلوله) يكي حركت انتقالي و ديگري دوراني. و دفعي از طرف فاعل را شامل ميشود.
و اگر به علم جديد مراجعه كنيم كه در مورد حركتهاي زمين چه ميگويد متوجه ميشويم كه دقيقترين وصف را قرآن در مورد زمين با كلمه « دحو» بكار برده است. چرا كه زمين يك حركت وضعي و يك حركت انتقالي دارد.»[۳۴]
يكي ديگر از نويسندگان عرب با اشاره به موارد استعمال « طحا » و «دحا» در عرب ميگويد:
اگر طحا به معني انداختن يا دفع باشد معناي آيه اين است كه خدا قسم خورده، به انداختن و دفع زمين در فضا و اگر « طحا» بمعني (اقتطع) جدا كردن باشد معناي آيه اين است كه خدا قسم خورده به جدا كردن زمين كه جزئي از منظومه شمسي بوده است.[۳۵]
در مقدمه كتاب اعجاز قرآن علامه طباطبائي حركت وضعي زمين از آيه (۳۰ سوره نازعات ) استفاده شده و آمده است: « هزار سال پيش از آنكه گاليله از حركت زمين به دور خود سخن ميگويد… قرآن به صراحت از چرخش زمين بحث كرده است( نازعات /۳۰) و دراحاديث اهلبيت به قدري از آن بحث گرديده كه « دحو الارض» زبانزد همگان شده است»
و سپس توضيح ميدهد كه : واژه « دحو » در لغت به معناي غلطانيدن است و به صورت اسم فاعل و اسم مفعول در نهج البلاغه[۳۶] بكار رفته و در بعضي روايات روز دحو الارض را ۲۵ ذي القعده گفتهاند[۳۷] و اعمال معين كردهاند.[۳۸]
سيد هبة الدين شهرستاني معتقد است كه اولين كسي كه آيه ۳۰ سوره نازعات را اشاره به حركت زمين دانست علامه سيد محمد حسين مرعشي شهرستاني(متوفاي ۱۳۱۵ ق) در رساله « موائد» بود كه به زبان پارسي منتشر شده است.
و سپس مرحوم شهرستاني با توضيح معناي لغوي « دحو» و توضيح دحو الارض مفاد آيه ۳۰ سوره نازعات را اشاره به حركت زمين ميداند. و سپس هفت قرينه از لغت و حديث بر مطلب ميآورد.[۳۹]
صاحب تفسير نمونه كلمه « طحاها» را به معناي گستردن زمين و خروج آن از زير آب ميداند ولي با ذكر معناي « راندن » ميگويد كه برخي معتقدند اين تعبير اشاره اجمالي به حركت انتقالي و وضعي زمين دارد و اين احتمال را رد نميكند.[۴۰]
بررسي:
با توجه به معناي لغوي « دحو» و « طحو» مي توان گفت كه آيات فوق اشره به حركت وضعي و انتقالي زمين دارد؛ هر چندكه ممكن است معناي ديگر « دحو» و «طحو» يعني گستردن نيز مراد باشد و جمع آنها منافاتي ندارد.
۴ـ « الم نجعل الارض كفاتا»[۴۱]
« مگر زمين را كفات نگردانيديم؟
كفات را در لغت اينگونه معنا كردهاند:
۱ـ بمعناي قبض و جمع يعني زمين زنده و مرده را جمع كرده است؛ يا انسانها و حيوانات زنده را با جمادات مرده جمع كرده است.[۴۲]
۲ـ پرواز سريع و حقيقت معناي « كفات » حالت پرنده در جمع كردن بالها براي پرواز است.[۴۳]
صاحب تفسير نمونه با ذكر دو معناي « كفات » دو احتمال در معناي آيه مطرح ميكند: يكي اينكه زمين قرارگاه همه انسانها (زندگان و مردگان ) است و دوم پرواز سريع زمين كه اشاره به حركت زمين به دور خورشيد و حركات ديگر است كه در زمان نزول قرآن مسلما كشف نشده بود، ولي با توجه به آيه بعد(احياء و امواتا) تفسير اول را مناسبتر ميداند.[۴۴]
برخي از صاحبنظران اين نكات علمي را از آيه استفاده كردهاند:
الف ـ حركت وضعي و انتقالي زمين و سرعت طير آن در فضا و استدلال ميكنند به اينكه در لغت « كفات» به معني پرنده و غير آن آمده است. (في لغة كفاتا الطائرة و غيره اسرع في الطيران)
ب ـ تغييرات سطحي و عمقي كره خاك ( كفت الشيء تقلب الشيء ظهر البطن و بطنا لظهر).
ج ـ وجود مواد مذاب در داخل زمين ( الكفت قدر الصغيرة ـ ديك كوچك)[۴۵]
يكي از نويسندگان عرب نيز با ذكر معاني لغوي كفات ميگويد: اين تعبير دقيق نشان ميدهد كه زمين كفات است از حيث سرعت كه در مدار خود حركت ميكند و در همان حال ساكنان خود را در حال حيات و مرگ بر پشت خود نگاه ميدارد.[۴۶]
برخي از صاحبنظران معاصر از اين آيه نيروي جاذبه و حركت سريع زمين را استفاه ميكنند. مهندس سادات با استناد حركت زمين به آيه مورد بحث مينويسد: « كفات مصدر است به معناي پرواز سريع كه پرنده از شدت سرعت براي حفظ اعتدال خود بال و پرش را جمع ميكند، اين جمع كردن بال و پر از شدت سرعت را « كفات » گويند. « كفات» در اينجا به صورت مصدر استعمال شده و هر وقت مصدر به صورت اسم فاعل به كار برده شود، مبالغه را ميرساند يعني در اينجا شدت فوقالعاده پرواز نشان داده شده است پس مفهوم آيه چنين ميشود: « آيا زمين را به صورت پرواز ( يا پرندهاي سريعالسير ) نيافريديم؟ كه در عين حال كه با سرعت پرواز ميكند از مرده و زنده در خود نگه ميدارد و از آنها حفاظت و حراست مينمايد» و اين حفاظت اشاره به نيروي جاذبه زمين ميباشد.
پس در اين آيه دو اصل علمي بيان شده است: يكي حركت زمين و ديگري وجود نيروي جاذبه.»[۴۷]
عرب ميگويد: كفت الطائر، اي اسرع في الطيران ـ پرنده به سرعت پريده با توجه به همين معنا، برخي گفتهاند اين آيه اشارهاي است به حركت انتقالي زمين.
علامه طباطبائي (ره) نيز در تفسير آيه فقط معناي جمعكردن را پذيرفته است(جمع بندگان زنده و مرده روي زمين )[۴۹]
بررسي :
با توجه به معناي لغت « كفات» آيه ميتواند اشاره به حركت انتقالي زمين داشته باشد و اشكال ادبي استاد مصباح ( مصدر بود كفات) هم مرتفع است چون ممكن است مصدر به معناي اسم فاعل باشد همانطور كه برخي مفسران به آن تصريح كردهاند[۵۰] و اين مطلب علمي با سياق آيه كه در مقام شمارش آيات و نعمتهاي الهي است سازگار ميباشد البته اين احتمال هم وجود دارد كه مقصود از آيه، جمع كردن مردم زنده و مرده در قيامت باشد همانطور كه برخي مفسران احتمال دادهاند[۵۱] و نيز ممكن است اشاره به نيروي جاذبه باشد.
البته جمع اين معاني هم امكان دارد؛ چرا كه لغت كفات تحمل چند معنا را دارد .
۵ـ « هوالذي جعل لكم الارض ذلولاً فامشوا في مناكبها»[۵۲]
« او خدايي است كه زمين را براي شما مركبي راهوار و رام شده قرار داد تا بتوانيد در روي آن راهپيمائي كنيد…»
صاحب تفسير نمونه مينويسد:
«ذلول» به معناي « رام » تعبير جامعي در مورد زمين است چرا كه زمين با حركتهاي متعدد و سريعي كه دارد آنچنان رام به نظر ميرسد كه گويي ساكن است . و كلمه مناكب جمع منكب (بر وزن مغرب) به معناي شانه است. گويي انسان پا بر شانه زمين ميگذارد و چنان زمين آرام است كه ميتواند تعادل خود را حفظ كند.»[۵۳]
استاد مصباح يزدي در مورد آيه فوق مينويسد:
« نكتهاي كه در آيه اخير بر آن تكيه شده، اين است كه : زمين زير پاي آدمي، رام است و چون مركبي راهوار و از آن ميتوان دريافت كه زمين داراي حركت انتقالي است زيرا « ذلول» به معني شتر راهوار است.»[۵۴]
سيدهبة الدين شهرستاني نيز مينويسدكه كلمه « ذلول» در لغت و عرف عرب، اطلاق ميشود بر نوعي از شتر كه در راهواري و همواري و آسان سواري ممتاز است … اگر مانع قطعي خارجي نباشد استظهار حركت زمين و استفاده آن، از اين آيه براي ما روا و جايز خواهد بود.[۵۵]
برخي از نويسندگان معاصر مثل : گودرز نجفي[۵۶]، مهندس محمد علي سادات[۵۷]و نويسنده مقدمه اعجاز قرآن علامه طباطبائي [۵۸] نيز اين آيه را اشاره به حركت انتقالي زمين دانستهاند.
بررسي:
ظاهرا استفاده حركت انتقالي زمين از آيه فوق مانعي ندارد. و با معناي لغوي و ظاهر آيه متناسب است.
۶ـ « ثم استوي الي اسلماء و هي دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها قالتا اتينا طائعين»[۵۹]
« سپس آهنگ [ آفرينش] آسمان كرده و آن بخاري بود پس به آن و به زمين فرمود: خواه يا ناخواه بيايند. آن دو گفتند : فرمان پذير آمديم.»
سيدهبة الدين شهرستاني درباره آيه فوق مينويسد:
« اين آيه از جمله آياتي است كه دلالت آن را بر حركت زمين چنين فهميدهام كه لفظ « اتيان ـ آمدن» در عرف لغت، ظهور در حركت حسي و انتقالي دارد. و متقدمين چون حركت زمين را جايز نميدانستند اين ظواهر را بر غير معاني حقيقي خود تأويل ميكردند ولي ما كه قائل به ححركت زمين هستيم به هيچ وجه محتاج به تأويلات آنان نيستيم و البته موافقت با ظواهر لفظ هم اولي است مخصوصا بنابراينكه آسمان دنيا عبارت باشد از كره ( اتمسفر ـ بخار آب ۹ كه محيط بر كره زمين است . چنانكه از جمله ( و هي دخان) معلوم ميشود.»
سپس آيه را چنين معنا ميكند:
« عنايت و اراده خدا متوجه شد به سوي آسمان دنيا ( كره محيط به زمين ۹ در حالي كه عبارت بود از بخار آب پس به يك فرمان تكويني به آسمان دنيا و كره زمين فرمود هر دو باهم منتقل شويد و از جاي خود حركت كنيد. به يكي از دو طريقه : يا مطابق نظام و تشكيلات اين شمس ( نظام عالم شمسي ما ) و يا برخلاف آن و مطابق نظام و جاذبية عالم ديگر. پس به زبان حال كه فصيحتر از زبان مقال است جواب دادند كه آمديم و حركت كرديم مطابق همين نظام و در مقابل نواميس اين جاذبه كه تو ايجاد كردهاي مطيع و خاضع خواهيم بود.»[۶۰]
يكي از نويسندگان معاصر در مورد آيه فوق مينويسد:
« آيه فوق نيز به آغاز خلقت و حركت كرات آسماني از جمله حركت زمين اشاره دارد.»[۶۱]
صاحب تفسير نمونه در ترجمه آيه فوق مينويسد:
« در اين هنگام به آسمان و زمين فرمود بوجود آييد و شكل گيريد چه از روي اطاعت و چه اكراه»
و سپس در توضيح آن مينويسد:
« [اين آيه] به اين معنا نيست كه واقعا سخني با لفظ گفته شده باشد بلكه گفته خداوند همان فرمان تكويني و اراده او بر امر آفرينش است و جمله « اتينا طائعين » ما از روي اطاعت شكل نهائي به خود گرفتيم، اشاره به اين است كه مواد تشكيل دهنده آسمان و زمين از نظر تكوين و آفرينش كاملاً تسليم اراده فرمان خدا بود.»[۶۲]
علامه طباطبائي (ره)نيز اين كلمات (ائتيا ـ اتينا) را تكويني ميداند و نوعي تعبيرات عرفي براي نشان دادن خلق الهي ميداند.[۶۳]
بررسي:
تفسير مرحوم شهرستاني در اينجا با ظاهر آيه و كلمه « ائتيا و اتينا» تناسب بيشتري دارد و تفسير صاحب نمونه احتياج به تقدير ( به وجود آئيد ـ شكل نهائي به خود گرفتيم) دارد و نوعي خلاف ظاهر است.
هر چند كه دو تفسير قابل جمع است يعني ميتواند آيه اشاره به ايجاد و حركت، هر دو باشد. پس حداقل آن است كه آيه ميتواند اشارهاي به حركت زمين داشته باشد.
جمعبندي و نتيجهگيري :
در مورد حركت زمين و آيات مورد استناد تذكر چند نكته لازم است:
۱ـ در مجموع چند آيهاي كه مورد بحث واقع شد و با توجه به اشكالاتي كه به دلالت برخي آيات وارد شد ميتوان نتيجه گرفت كه حركت زمين مورد پذيرش قرآن كريم بوده است و مهمتر اینکه اين آيات به حركتهاي متفاوت زمين اشاره ميكند و تنها يك حركت خاص را در نظر ندارد.
۲ـ تعبيرات قرآن و اشارات علمي آن به حركت زمين، برخلاف هيئت بطلميوسي حاكم بر فضاي علمي زمان نزول قرآن بوده است چرا كه در هيئت بطلميوسي زمين را ساكن و مركز جهان ميدانستند اما قرآن سخن از حركت آن گفته است و اين يكي از مطالب علمي حق و صادق قرآن بود كه حدود ۹ قرن بعد از نزول آنها توسط امثال كپرنيك به اثبات رسيد. اين گونه مطالب عظمت قرآن و پيامبر(ص) را ميرساند.
۳ـ خبر دادن قرآن از حركت زمين، علاوه بر این كه عظمت قرآن را ميرساند ، اعجاز علمي قرآن هم محسوب ميشود .
و این ادعا كه افرادي مثل فيساغورس و فلوته خوس، ارشميدس، استرخوس ساموسي و كليانتوس آسوسي قبل از بطلميوس قائل به حركت زمين شده بودند ،اشکالی به معجزه بودن وارد نمیکند .
چراکه قبل از ظهور اسلام دو ديدگاه در محافل علمي جهان در مورد حركت و سكون زمين بوده است كه ديدگاه حاكم و مشهور همان سكون زمين يعني نظريه بطلميوس بود و ديدگاه مغلوب همان حركت زمين بود و قرآن در عصري كه مشهور دانشمندان مقهور نظريه سكون زمين بطلميوس بودند شجاعانه و با صراحت برخلاف آن سخن گفت و مطالب علمي حق و صادقي را به جهان عرضه كرد كه قرنها بعد به صورت قطعي به اثبات رسيد. و این همان اعجاز است .
آیا بشر میتواند بدون استدلال و اثبات! از بین دو نظر محتمل ، یکی را بصورت قطعی پذیرفته و اعلام نماید؟!
و آیا بشر میتواند مطالبی اراءه کند که گذر زمان هم او را بطور صد درصد تایید کند؟!
منابع و پينوشتها
[۱] سيد هبة الدين شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص ۴۴٫
[۲] براي اطلاعات بيشتر ر.ك: پييرروسو، تاريخ علوم، ص ۱۹۳ به بعد، آرتور كوستلر، خوابگردها، ص ۱۶۱ به بعد،ولكوف ، زمين و زمان، ص ۴۱ـ ۴۷، ترجمه محمد قاضي .
[۳] Koppernigk (1498 ـ ۱۵۴۳ م) در كتاب ( درباره دوران افلاك ).
[۴] Keppler (1571ـ۱۶۳۰ م) .
[۵] ۱۵۶۴ـ۱۶۴۲ ميلادي
[۶] ر.ك: آرتور كوستلر، خوابگردها، ص ۱۶۱٫
[۷] ابوريحان بيروني (۴۴۰ قمري) او در قرن پنجم قمري يعني قرن يازدهم ميلادي زندگي ميكرده است يعني حدود شش قرن قبل از تولد كپرنيك و گاليله ميزيسته است.
[۸] مهدي سپهر، سير تحول علوم تجربي در جهان اسلام، ص ۲۶ به نقل از مدخلي بر آموزههاي جهان شناختي اسلام، ص ۱۳۵ـ ۱۳۶، دكتر سيد حسين نصر نيز در كتاب علم و تمدن در اسلام همين گزارش را نسبت به ابوريحان بيروني آورده است.
[۹] سيدهبة الدين شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص ۷۶،او از كامبل فلامريون، منجم مشهور فرانسوي نقل ميكند.
[۱۰] ر.ك: اسلام و هيئت و نيز تفسير نمونه، ج ۱۵، ص ۵۶۸ و نيز ابوطالب تجليل، راههاي خداشناسي در طبيعت، ص ۱۵۹٫
[۱۱] نمل /۸۹٫
[۱۲] ر.ك: تفسير نمونه، ج ۱۵، ص ۵۶۸ ـ ۵۶۹٫
[۱۳] مجمع البيان، ج ۷، ص ۲۳۶٫
[۱۴] ر.ك: تفسير نمونه، ج ۱۵،ص ۵۶۸٫
[۱۵] سيد هبةالدين شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص ۵۷ـ۵۹٫
[۱۶] عباسعلي سرفرازي، رابطه علم و دين، ص ۳۳ـ۳۴٫
[۱۷] علامه طباطبائي، اعجاز قرآن، ص ۱۳، ويراسته علي رضا ميرزا محمد، ص ۱۳٫
[۱۸] دانش عصر فضا، ص ۳۵٫
[۱۹] زنده جاويد و اعجاز جاويدان،ص ۲۴٫
[۲۰] زخرف /۱۰٫
[۲۱] گودرز نجفي، مطالب شگفتانگيز قرآن، ص ۳۵ـ۳۶٫ علامه خوئي، مرزهاي اعجاز، ص ۱۱۹، ترجمه استاد سبحاني.
[۲۲] سرفرازي، رابطه علم و دين، ص ۳۳٫
[۲۳] علامه طباطبائي؛ اعجاز قرآن، ص ۱۳، ويراسته عليرضا ميرزا محمد.
[۲۴] سادات، زنده جاويد و اعجاز جاويدان، ص ۲۴٫
[۲۵]شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص ۵۴ ـ ۵۵٫
[۲۶] استاد مصباح، معارف قران، ص ۲۵۳٫
[۲۷] ر.ك: مصطفوي ، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج ۱۱، ص ۱۸۹ و نيز مصباح اللغه و مقاييس اللغة .
[۲۸] التحقيق في كلمات القرآن الكريم ، ص ۱۹۰٫
[۲۹] ر.ك: محمد نژاد ، جهان دانش، فرهنگ دانستنيها،ج ۲، ص ۵۳۹٫
[۳۰] الشمن /۶٫
[۳۱] نازعات/۳۰٫
[۳۲] الطحو كالدحو هو بسط الشيء و ذهاب به ـ دحااي ازالها عن مقرها(مفردات راغب) .
[۳۳] ر.ك: آية الله طالقاني، پرتوي از قرآن، ج ۲، ص ۱۱۰٫
[۳۴] شيخ خال عبدالحمن العك، الفرقان و القرآن، ص ۴۶۸-۴۶۹ با تلخيص.
[۳۵] احمدمحمد سليمان، القرآن و العلم، ص ۵۵٫
[۳۶] فيض الاسلام، نهج البلاغه، ص ۱۶۸، ص ۲۵۸، ص ۶۴۵، خ ۱۹۹/۱۰ و خ ۷۲/۱٫
[۳۷] نثر طوبي، ج ۱، ص ۲۵۳٫
[۳۸] علامه طباطبائي؛ اعجاز قرآن، ص ۱۳، ويراسته عليرضا ميرزا محمد.
[۳۹] شهرستاني، اسلام و هيئت، ص ۵۱ و ۵۴٫
[۴۰] ر.ك: تفسير نمونه، ج ۲۷، ص ۴۴٫
[۴۱] مرسلات/۲۵٫
[۴۲] ر.ك: مفردات راغب اصفهاني، ماده كفت و لسان العرب ابن منظور، (۲/۷۸ـ۷۹) .
[۴۳] ر.ك: مفردات راغب اصفهاني، ماده كفت و لسان العرب ابن منظور، (۲/۷۸ـ۷۹) .
[۴۴] ر.ك: تفسير نمونه، ج ۲۵، ص ۴۱۲ـ۴۱۳٫
[۴۵] يدالله نيازمند شيرازي، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي، ص ۸۰ به بعد.
[۴۶] الشيخ خالد عبدالرحمن العك، الفرقان و القرآن، ص ۴۶۶ ـ ۴۶۷٫
[۴۷] سادات، زنده جاويد واعجاز جاويدان، ص ۲۵ـ۲۶٫
[۴۸] معارف قرآن، ص ۲۵۴٫
[۴۹] الميزان، ج ۲۰، ص ۱۶۸٫
[۵۰]ر.ك: تفسير نمونه، ج ۲۵، ص ۴۱۲ـ۴۱۳٫
[۵۱]همان، زير آيه ۲۵ سوره مرسلات .
[۵۲] ملك/۱۵
[۵۳] تفسير نمونه، ج ۲۴، ص ۳۳۷٫
[۵۴] معارف قرآن، ص ۲۵۳٫
[۵۵] شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص ۵۶٫
[۵۶] ر.ك : زنده جاويد و اعجاز جاويدان،ص ۲۴٫
[۵۷] ر.ك : زنده جاويد و اعجاز جاويدان، ص ۲۴٫
[۵۸]ر.ك: اعجاز قرآن، علامه طباطبائي ( ويراسته عليرضا ميرزا محمد ) ، ص ۱۳٫
[۵۹] فصلت/۱۱٫
[۶۰] شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص ۵۹ـ۶۰٫
[۶۱] مطالب شگفتانگيز قرآن، ص ۳۵٫
[۶۲] تفسير نمونه، ج ۲۰، ص ۲۲۲ـ۲۲۸ .
[۶۳] الميزان،ج ۱۷، ص ۳۶۶٫
[۶۴] نبأ/۷٫
[۶۵] نحل /۱۵ و نيز انبياء /۳۱ و لقمان / ۱۰ همين مضمون را دارند.
[۶۶] سرگذشت زمين، ص ۱۲۶٫
[۶۷] گودرز نجفي، مطالب شگفتانگيز قرآن، ص ۳۶-۳۷ و نيز فروغ دانش جديد در قرآن و حديث، ج ۱، ص ۷۵ و نيز موسوي لاري ، مباني اعتقادات در اسلام، ج ۲، ص ۱۶۷ـ۱۶۸٫
[۶۸] شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص ۶۱ـ۶۴٫
[۶۹] نمل / ۸۹٫
[۷۰] معارج / ۴۰ .
[۷۱] اعراف / ۱۳۷٫
[۷۲] صافات/۵٫
[۷۳] برگرفته از اسلام و هيئت ، شهرستاني، ص ۳۲ ـ ۳۴٫
[۷۴] مفردات راغب، ماده شرق.
[۷۵] اسلام و هيئت ، ص ۳۴ـ۳۵٫
[۷۶] تفسير نمونه، ج ۲۵، ص ۴۵؛ تفسير اطيب البيان، ج ۱۳، ص ۱۶۸؛ تفسير صافي ، ج ۵، ص ۲۲۹ و تفسير نورالثقلين ،ج ۵، ص ۴۲۰٫
[۷۷] تفسير نمونه، ج ۶، ص ۳۲۹٫
[۷۸] همان، ج ۱۹، ص ۱۳ـ۱۴٫
[۷۹] غاشيه/۲۰٫
[۸۰] گودرز نجفي، مطالب شگفتانگيز قرآن، ص ۲۸ـ۳۰ و نيز احمد امين، كتاب راه تكامل ، ج ۷، ص ۱۴۵ و ماهنامه مكتب اسلام، س ۱۲، ش ۱۱ و يدالله نيازمند ، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي ، ص ۱۸۹٫
[۸۱] ظاهرا جمله كتاب افتادگي دارد و بايد اينگونه باشد: زيرا در « صورت » كروي بودن …
[۸۲] مهندس سادات، زنده جاويد و اعجاز جاويدان، ص ۲۷ـ۲۸٫
[۸۳] ر.ك: شيخ احمد محييالدين العجوز، معالم القران في عوالم الاكوان،ص ۳۸٫
[۸۴] ر.ك: الشيخ نزيه القميحا ، القرآن يتجلي في عصر العلم، ص ۱۴۷٫
[۸۵] بقره / ۱۱۵ و ۱۴۲٫
[۸۶] بقره /۱۷۷ و نيز . بقره /۲۵۸ ـ كهف/۸۶ ـ شعرا/۲۸ ـ مزمل /۹٫
[۸۷] زخرف / ۳۸٫
[۸۸] ر.ك: تفسير نمونه، ج ۲۱،ص ۶۶ و نيز اطيب البيان، ج ۱۲، ص ۲۹ و مجمع البيان ، ج ۵ ، ص ۴۸٫
[۸۹] ر.ك: تفسير نمونه، ج ۲۱، ص ۶۶ و مجمع البيان، ج ۵ ، ص ۴۸٫
[۹۰] رحمن/۱۷٫
[۹۱] ر.ك: مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۰۱ و تفسير صافي، ج ۵، ص ۱۰۸ و نيز تفسير نمونه، ج ۲۳، ص ۱۲۰٫
[۹۲] ر.ك: مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۰۱ و نيز تفسيرنمونه، ج ۲۳، ص ۱۲۰٫
[۹۳] ر.ك: تفسير صافي، ج ۵، ص ۱۰۸٫
[۹۴] ر.ك: تفسير اطيب البيان، ج ۱۲، ص ۳۷۵٫
[۹۵] ر.ك: تفسير اطيب البيان، ج ۱۲، ص ۳۷۵٫
[۹۶] محمد نژاد، جهان دانش فرهنگ دانستنيها، ج ۲،ص ۵۳۹٫ ( مدار شمالي يعني حداكثر اوج خورشيد در مدار شمالي در آغاز تابستان و حداقل پايين آمدن خورشيد در مدار جنوب در آغاز زمستان است. كه به نام مدار راسالسرطان و رأس الجدي نيز خوانده ميشود.)
[۹۷] معارج / ۴۰٫
[۹۸] تفسير نمونه، ج ۲۵، ص ۴۵٫
[۹۹] تفسير الطيب البيان، ج ۱۳، ص ۱۹۸ و صافي ، ج ۵، ص ۲۲۹ و نورالثقلين ، ج ۵، ص ۴۲۰٫
[۱۰۰] تفسير اطيب البيان ، ج ۱۳، ص ۱۹۸٫
[۱۰۱] ر.ك: تفسير نمونه ،ذيل دو آيه مذكور.
یک دیدگاه
بازتاب ها: کوه ها مانع لرزش زمینند؟ | نسیم اندیشه