خانه / پاسخ به شبهات / قرآن، تجلی خداست……!!!

قرآن، تجلی خداست……!!!

تجلی خداست……!!!

 

 

الفاظ و حقايق موجود در قرآن نشانه ي تجلي خدا:

منظور از تجلي خدا در قرآن چيست ؟

هنر يك هنرمند در صنعتش تابیده، هنر نقاش در نقاشي اش و خياط در دوخت لباس ، خلاقيت و هنرش را نشان داه است . در حقیقت آن صنعت و نقاشی و یا لباس، تابش توانمندي هاي ایشان هستند.

خداوند در قرآن تجلي كرده است ، نه تنها با خلاقيتی كه در قالب الفاظ و كلام نازل شده است بلكه در بطن قرآن که بحر بیکران حقایق مي باشد .

به شخصي كه حال خوبي داشت گفتم كه يك كلمه از قرآن بگو ؛ گفت : “قبل از اينكه قرآن بخواني، قرآن را ببين.”

همه عالم قرآن است ، قرآن همه چيز است .

اگر يك چيزي درقرآن ديدي لکن در طبيعت و در عالم بیرون نتوانستي مصداق آنرا پيدا كني، بدان كه ناتوانی از توست!

“ما فرطنا في الكتاب من شي ء”  قرآن لفظ نيست ، بلكه نازله ی حق است .

“انا انزلناه تنزيلا ” حق را در قالب لفظ نازل كردیم .

 

قرآن برای سطوح مختلف طهارت ، تجلی های متفاوت دارد

 

قرآن مراتب دارد كه شامل عبارات ، اشارات ، دقايق و حقايق مي باشد . عباراتش براي عوام است ، اشاراتش برای خواص ، دقایق برای اولیاء و حقایق برای انبیاء .

 

بحثی استطرادی:

عوام ظاهر قرآن را  می بینند و مي خوانند زيرا طهارت ندارند .

طهارت آن نيست كه فرد خودش را با آب پاك نكرده است و باید پاک کند! بلكه مشکل اینجاست که خدا را باور ندارد . “يا ايها الذين آمنوا،آمنوا ” يعني معرفت پیدا کنید و مؤمن شوید.

اگركسي باشد كه يك عمر به اصل دينش عمل نكرده باشد او را امر بمعروف نمیکنیم . البته گاهی ما هم بغلط مي گوييم كه واجب ترين واجبات،  نماز است .

واجب ترین واجبات خداشناسي مي باشد . در حقیقت اگر كسي خداشناسی را رها كرده باشد مي گوييم مرتبه طهارتش كم است . چه بسا كه مشرك است و مشرك نجس است . مشرك نمي تواند نزدیک مسجدالحرام، قرآن و امام زمان (عج) شود. البته نزديك مي شود ولي فرق امام را مي شكافد ، روي سينه اش مي نشيند  و سرش را جدا مي كند . پس نزيكي ظاهري ملاک نيست بلكه نزديكي حقيقي مهم است ، معرفت و شناخت مهم است.”لايمسهه الا المطهرون ”

 

امام صادق (ع) مي فرمايد:”لقد تجلي الله لخلقه في كلامه ولكنهم لايبصرون ”

به راستي خداوند براي مردم در كلامش(قرآن) تجلي كرده است اما آنها نمي بينند (نمي دانند) .

قرآن که تجلي خدا است ، میگوید هدف از برپایی این جهان، شناخت خدا است . قرآن که آئینه خداوند است ما را به خداشناسي ارجاع مي دهد و برای خداشناسی ، بالاترين آيئنه خداوند را ” امام ” معرفی میکند اين است كه امام زمان را شناختن عامل عدم ضلالت در دین است .

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ زَيْتُونَةٍ لاَ شَرْقِيَّةٍ وَ لاَ غَرْبِيَّةٍ يَکَادُ زَيْتُهَا يُضِي‌ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ‌ (۳۵)

خدا نور آسمانها و زمين است . مَثَلِ نور او چون چراغدانى است كه در آن چراغى ، و آن چراغ در شيشه‏اى است . آن شيشه گويى اخترى درخشان است كه از درخت خجسته زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى ، افروخته مى‏شود . نزديك است كه روغنش هر چند بدان آتشى نرسيده باشد روشنى بخشد . روشنى بر روى روشنى است . خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مى‏كند ، و اين مثلها را خدا براى مردم مى‏زند و خدا به هر چيزى داناست .

﴿النور، ۳۵﴾

 

“مشكوه” همان پيامبر (ص) است. ” مصباح ” ، منم (حضرت علی ع ) و … خداوند در قرآن چهارده معصوم (ع) را آدرس مي دهد .

 

صفت هادي نشانه تجلي خدا در قرآن

 

هادي به معناي هدايت گر كه از صفات خداوند مي باشد .همان طور كه مي دانيم قرآن كتاب هدايت است و صفت هادي در آن تجلي كرده است. خداوند در قرآن مي فرمايد : نوری نازل کردیم که:

يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ‌ (۱۶)

خدا هر كه را از خشنودى او پيروى كند ، به وسيله آن [ كتاب ] به راه‏هاى سلامت رهنمون مى‏شود ، و به توفيق خويش ، آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون مى‏برد و به راهى راست هدايتشان مى‏كند .

﴿المائدة، ۱۶﴾

خدواند به وسيله نور (قرآن) هدايت مي كند كسي را كه به دنبال رضايت خدا باشد. انسان منطقی يقينا توسط قرآن به راه سلام و از تاريكي به سوي نور هدايت ميشود .

قرآن كتاب تجلي هادي است . صفت هدایتگری خدا در انجيل و تورات هم تابيده است و اینها هم مظهر هادي بوده اند اما قرآن كجا ، انجيل و تورات كجا!! همان طور كه اهل بيت (ع) با بقيه قابل قياس نيستد .

يوسف اندر قعر چاه و شاه دين در قتلگه

هر دو عريانند اما اين كجا و آن كجا

يونس اندر بطن حوت و اصغر اندر گاهوار

هر دو عطشيانند اما اين كجا و آن كجا

بر سر خوان بلا ايوب و شاه كربلا

هر دو مهمانند اما اين كجا وآن كجا

مريم از داغ مسيح و زينب از داغ حسين

هر دو گريانند اما اين كجا و آن كجا

ما باور نداريم كه قرآن شفا است .”القرآن الشفاء لكل الدعا ”

قرآن مضل است . البته خدا هم مضل (گمراه كننده) مي باشد . اين به اين معني نيست كه خدا گمراه مي كند . خدا نور و روشن كننده است اما اگر كسي كه با خدا روشن نشد و در مقابل خدا قرار گرفت، به طور بدي تاریک مي شود . همان طور كه قرآن شفا است اما اگر بركسي شفا نبود ، مایه خسارت است . قرآن براي مؤمنين “رحمت “و براي كساني كه ظالم هستند “خسارت” است.

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَسَاراً (۸۲)

و ما آنچه را براى مؤمنان مايه درمان و رحمت است از قرآن نازل مى‏كنيم ، و [ لى ] ستمگران را جز زيان نمى‏افزايد .

﴿الإسراء، ۸۲﴾

 

خداوند جاذبه و دافعه دارد . يعني هم هادي است و هم مضل، هم شافیست است و هم خاسر . كه در دعاي جوشن كبير صفات “هادي” و “مضل” ، “ضار” و “نافع” برای خدا ذکر شده است . خدا كسي را گمراه نمي كند بلکه اگر كسي كه ظالم باشد در برخورد با عدل ، نتيجه ناپسند ميگیرد .

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ (۷)

و آن گاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعاً سپاسگزارى كنيد ، [ نعمت ] شما را افزون خواهم كرد ، و اگر ناسپاسى نماييد ، قطعاً عذاب من سخت خواهد بود . »

﴿إبراهيم‏، ۷﴾

شكر نعمت نعمتت افزون كند        كفر نعمت از كفت بيرون كند

مومن کیست که که همه چیز به نفع اوست و کافر کیست که همه چیز به ضررش؟ چه خصوصیتی همه چیز را به نفع مومن و همه چیز را به ضرر کافر رقم میزند؟

یکی خودش را کنار گذاشته است و آن یکی خودش را بمیان آورده است. یکی “من” را کنار گذاشته است و “خدا” را مطرح می کند . ولی یکی “من” را مطرح می کند و “خدا” را کنار گذاشته.

یکی در اثر ایمان ، خدابین و دیگری در اثر کفر، خودبین می شود.

به خاطرهمین است که مومن در ملودی هستی حرکت میکند و کافر خارج از ملودی حرکت می کند.

یعنی چی؟ یعنی تمام عالم طوری چیده شده است که اگر کسی خودش را نبیند و خدا را ببیند (چرا که واقعا هر چه هست از اوست و ما از خودمان چیزی نداریم)، بسمت کمال حرکت کند . و برعکس کسی که خلاف این ملودی حرکت کند، دائم برایش اصطکاک پیش می آید و در مشکل است. برای مثال دو نفر را باهم مقایسه کنید که یکی موافق جریان رودخانه حرکت کند و دیگری مخالف جریان.

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى‌ (۱۲۴)

و هر كس از ياد من دل بگرداند ، در حقيقت ، زندگىِ تنگ [ و سختى ] خواهد داشت ، و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى‏كنيم . »

﴿طه‏، ۱۲۴﴾

وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ‌ (۳۶)

و هر كس از ياد [ خداى ] رحمان دل بگرداند ، بر او شيطانى مى‏گماريم تا براى وى دمسازى باشد .

﴿الزخرف‏، ۳۶﴾

 

جریان هستی بر “شناخت خدا”  تنظیم شده است. اگر کسی برای “اثبات خود” سعی کند ، خلاف ملودی حرکت می کند.

لطفا به بحث “محیط زرگی قرآن” در همین سابت رجوع شود.

جریان هستی  “نفی خود و اثبات خدا” است. یعنی “لا اله الا الله“.

 

یعنی الهی نیست جز الله. از جمله خود “من” .

مگر “من” هم  “اله” می شود؟ بله به سند این آیه قرآن :

أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوَاهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَيْهِ وَکِيلاً (۴۳)

آيا آن كس كه هواىِ [ نفس ] خود را معبود خويش گرفته است ديدى ؟ آيا [ مى‏توانى ] ضامنِ او باشى ؟

﴿الفرقان‏، ۴۳﴾

دیدی کسی که اله خودش را “من” خودش قرار داد؟

“اله” یعنی چی؟

بعضی ها لااله الا الله را اینگونه ترجمه می کنند : هیچ خدایی جز خدای واحد نیست. عجب! مگر میگوید لا الله الا الله که میگویید نیست “خدا” یی جز الله.

بلکه میگوید : لا اله الا الله یعنی هیچ اله ی نیست جز الله . اله به معنی واله کننده است. به معنی معبود، محبوب، مقصود، مطلوب است. لا اله الا الله هم یعنی هیچ معبودی ، محبوبی ، مقصودی ، مطلوبی و الهه ای نیست جز خدا. فقط خدا خواستنی است. فقط خداست که باید به سمتش رفت.

حالا اگر کسی گفت جز خدا کس دیگری است، برای چنین کسی قرآن مضر است. خدا هم همینطور. بلکه کل هستی به ضررش تمام می شود. حتی مهلت اینکه در دنیا باشد، این مهلت هم برایش ضرر است. خدا، رحمن و رحیم است. رحمن است و به ما عمر و وجود و… بخشیده است که حرکت کنیم و سر سفره رحیمیتش هم بنشینیم . حالا اگر کسی خدا را نشناخت ، این نعمتها به ضررش تمام می شود.

سوال: حالا انسان چقدر باید بترسد از مخالفت خدا؟؟؟

انسانی که اگر با خدا مخالفت کند ، نتیجه مخالفتش این است که ضایع می شود . امیر المومنین (ع) می فرماید :

من طاقت بلای دنیا را ندارم چگونه بلای آخرت را تحمل کنم. بلای آخرت یعنی دوری از خدا ، یعنی خسارت. حالا هرچقدر پوستمان کلفت است و طاقت این بلا ها را داریم ، برویم گناه کنیم.

هر که از خدا فاصله بگیرد کتک می خورد.

اگر کسی بفهمد مفهوم “و ننزل من القرآن ما هو الشفاء و رحمة” یعنی چی ؟ هرگز گناه نخواهد کرد مگر این که پوستش کلفت باشد.

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد

دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

یک اشاره:

اولین کتک بدترین کتک است.

اولین کتک چیست؟

سلب لذت مناجات از خاطی! .

داشتن طهارت شرط درك تجلي خدا در قرآن 

كسي كه طهارتش بيشتر باشد ، بيشتر تجلي خدا را در قرآن مي بيند. قرآن مي خواند، خدا مي بيند حتي از خدا مي شنود. امام سجاد (ع) مي فرمايد : يك آيه را آنقدر تكرار مي كنم انگار از خود خدا مي شنوم.

لا یمسه الا المطهرون به این معنی نیست که اگر کسی وضو نداشته باشد نمی تواند به قرآن دست بزند، بلکه لا یمسه الا المطهرون به این معنی است که اگر کسی طهارت نداشته باشد نمی تواند با قرآن ارتباط برقرار کند و از حقایق قرآن بهره ببرد.

اوراق قرآن عکس خداست

کسی که دنبال خدا می گردد و درد خدا دارد و خدا را دوست دارد، چقدر قدر خدا را می داند؟

مجنون لیلی را  و فرهاد شیرین را دوست دارد.  چه حسی به فرهاد دست خواهد داد هنگامیکه بگویی آقا فرهاد من عکس شیرین را دارم !؟ اگر به فرهاد بگویی من با شیرین آشنا بوده ام و می دانم چه روحیاتی دارد، اصلاً فرهاد چه حسی به شما پیدا می کند؟

این مثال نشان می دهد که مفهوم مهمی در این عبارت واقع است وقتی که می گوییم: ” خدا در قرآن تجلی کرده است” و “خدا در این عالم تجلی کرده است”.

شاید قرآن برای کسی که رابطه خودشبا خدا را کشف نکرده است بی معنی باشد. مشتی سیاهی روی سفیدی! . قرآن برای چنین کسی فقط در راهی کردن مسافر و سفره عقد و … کاربرد دارد. اما کسی که درد خدا دارد و می خواهد جلوه ای از خدا را  ببیند و خدا را بشناسد، چنین کسی می فهمد قرآن یعنی چی. کتابی که محبوب در آن تجلی کرده است.

اما برخی مردم نسبت به دینشان احمق اند.

« الناسُ حُمَقاء لِدینِهِم، عُقَلاء لِدُنیاهُم »

 

خدا در رفتارهایش با اولیاء تجلی کرده است

مفاهیم و معارف اهل بیت که عمده ی آن ها برای ما در قالب دعاها و مناجات آمده است، کمک خوبی برای فهم تجلی خدا در قرآن است. برای مثال ابوحمزه ی ثمالی یا دعای عرفه یا جوشن کبیر یا …

اهل بیت (علیهم السلام) معارف توحیدی قرآن و جلوه های خدای متعال در قرآن را به صورت مناجات و دعا و وسیله ارتباط با خدا درآورده اند و برای ما بیان کرده اند. لذا بهترین شیوه برای فهم تجلی خدا در قرآن، ارتباط با معارف اهل بیت است که علم قرآن است.

برای مثال در دعای سمات خدا در جریان موسی بن عمران تجلی کرد. آنجا که می فرماید: « … کَلَمتَ بِهِ عَبدَکَ وَ رَسوُلَکَ موُسَی بنَ عِمرانَ عَلَیهِ السَلامُ فِی المُقَدَسینَ فَوقَ اِحساسِ الکَروبینَ فَوقَ غَمائِمِ النوُرِ فَوقَ تابوُتِ الشَهادَةِ فِی عَمودِ النارِ وَ فِی طوُرِ سَیناءِ …» که تفاسیرش را هم می گویند کسی جز خود خدا نمی داند.

جریان ابراهیم(ع)، اسماعیل(ع)، ایوب(ع)، یعقوب(ع)، موسی(ع)، یوسف(ع)، یونس(ع) و… را بررسی خواهیم کرد که ببینم خداوند با آنها چطور برخورد کرده است که این رفتار خدای متعال با اولیاء، به بیان اهل بیت ع تجلی خداست.

 

یا مَن جَعَلَ الیوُسُفَ بَعدَ العُبوُدِیَةِ مَلِکاً

برادران یوسف به یوسف حسادت می کردند و می خواستند او را از منظر زیبانگران عالم [ یعقوب (ع) ] حذف کنند.

﴿ اُقتُلوا یوسُفَ اَوِطرَحوهُ اَرضاً یَخلُ لَکُم وَجهُ اَبیکُم ﴾

بکشیدش یا بیندازیدش در چاه تا پدر شما را دوست داشته باشد.

یوسف را در چاه انداختند. خدا در چاه با یوسف چه کرد؟ خدا فرشته بزرگوارش را فرستاد و فرشته به جناب یوسف گفت:

﴿ لَتُنَبِاَنَهُم بِاَمرِهِم هَذَا وَ هُم لایَشعُروُن ﴾

خدا یوسف را در چاه دلداری داد و گفت که تو حتماً خبر می دهی به برادرانت که با تو چه کردند در حالیکه آنها درکش را ندارند که تو که هستی.

قافله ای در حال گذر از کنار چاه بود. افراد قافله دچار اختلاف شدند که از کدام چاه آب بردارند. در نهایت رفتند سر چاهی که یوسف در آن بود. دلوشان را انداختند و دیدند

﴿ هَذَا غُلامٌ وَ کانُوا فیهِ مِنَ الزاهِدین﴾

یک نوجوانی زیبا و عریان …  از او می ترسیدند. چرا می ترسیدند؟ چون از چاه آدم درنمی آید که. گفتند شاید جن و پری است!. این وحشت افراد قافله باعث حفاظت از یوسف شد.

وحشت گاهی مایع حفظ می شود. اینکه گاهی از کسی می ترسند، به این خاطر است که خدا دارد او را حفظ می کند. یکی از لشکریانی که خدای متعال به پیغمبر خاتم داده است، ترس است. آیت الله بهجت (ره) می فرمودند: اگر ما با خدا بودیم، از ما می ترسند کسانی که نمی دانند که هستیم و چه کاره هستیم.

الان دشمنان ما از ما چقدر می ترسند. به خاطر صحنه هایی که در هشت سال دفاع مقدس از عزیزان ما دیده اند، اسم ایران که می آید تنشان می لرزد. جنگ با ایران خیلی برایشان خاطره ی خوشی نداشته و ندارد.

در قضیه یوسف خدا آن شخصیتی است که وقتی در قافله دعوا شد که آن طرف برویم یا این طرف، این طرفی ها پیروز شدند و کار، کار کی بود؟ خدا.

﴿ وَ شَرَوهُ بِثَمَنِ بَخسٍ ﴾

همان کسی که به ثمن بخس به عنوان غلام ۲ بار خرید و فروش شد. بار اول برادرانش به صاحب کاروان و بار دوم صاحب کاروان به عزیز مصر فروخت. ( برادران یوسف با همان پولی که یوسف را فروختند بعدها از خود یوسف گندم خریدند). برادران یوسف خواستند یوسف را از چشم پدر بیندازند و خودشان محبوب پدر باشند . اینطور شد؟ یوسف از چشم پدر افتاد؟ خیر، بلکه انقدر در فراق یوسف گریست تا چشمانش سفید شد. اوضاع برای برادران یوسف بدتر شد. یعنی همان مقدار کمی هم که پدر بالا سرشان بود کم رنگ شد. از آن طرف یوسف به همان جایی که باید می رسید رسید.

یوسف اول غلام بود و به زلیخا خدمت می کرد. یک سری جریانات احساسی برای زلیخا پیش آمد و تقاضایی از یوسف کرد. لباس یوسف از پشت پاره شد. به زندان افتاد. آنجا به جای این که حاجتش را به خدا بگوید به دو هم سلولی گفت. کارش عقب افتاد و سال هایی به زندانی بودنش اضافه شد. در زندان خدا او را به مقامات باطنی رساند. کار به آنجا رسید که مَلِک خواب دید هفت گاو لاغر هفت گاو فربه را خوردند و نیز هفت خوشه خشک هفت خوشه سبز را. فقط یک نفر تعبیر بلد بود و آن یک نفر هم یوسف بود. قبل از اینکه از زندان بیرون بیاید گفت نمی آیم مگر اینکه جریان بریدن دست زن ها مشخص شود. پرسیدند و تهمت برملا شد و یوسف پاک بود. مَلِک گفت چه مقامی می خواهی؟ گفت من امینم. خزائن را به من بسپار تا به عدالت نشر کنم. این کار را کرد و یوسف بعد عبودیت چی شد؟ یوسف پادشاه شد.

امام حسین (ع) تمام سرگذشت جناب یوسف را در یک جمله در دعای عرفه اینطور بیان می کند: « یا مُقَیِضَ الرَکبِ لِیوسُفَ فِی البَلَدِ القَفرِ، وَ مُخرِجَهُ مِنَ الجُبﱢ  وَ جاعِلَهُ بَعدَ العُبوُدیَةِ مَلِکاً».

براستی که

« اَلصَبرُ مِنَ الایمانِ بِمَنزِلَةِ الرَأسِ مِنَ الجَسَدِ ». اگر صبور باشید چهره خدا را در زندگی خودتان هم خواهید دید.

خدا بعد از چهل سال یوسف را به یعقوب برگرداند. یعقوب چرا چهل سال به درد فراق دچار شد؟ چون یک سائل رد کرد.

چرا یوسف چند سال بیشتر زندانی شد؟ چون به غیر خدا متوسل شد.

چرا پیامبر مدتی وحی دریافت نکرد؟ چون یک ان شاء الله را آرام گفت.

خدا با هیچ کس پارتی بازی نمی کند حتی با پیامبرانش. چهره اش هم خشن نیست بلکه یک کارهایی کفاره اش سنگین است.

عاشقم بر لطف و بر قهرت به جد    ای عجب من عاشق این هر دو ضد

 

نگو چرا خدا یعقوب را چهل سال به درد فراق دچار کرد. از این طرف به قضیه نگاه کن. چهره خدا را ببین که خدا حامی مساکین است.

وقتی حدی در جامعه اجرا می شود نگو خدا خشن است بلکه از این طرف نگاه کن که خدا حامی کسی است که حقش ضایع شده یا آسیبی به او رسیده است.

 

لَیسَ لِقَضائِهِ دافِع وَ لا لِعَطائِهِ مانِع

کاهنان برای فرعون پیشگویی کردند آن کسی که کار تو را برهم می زند به دنیا آمد. گفت کجاست؟ کاهنان گفتند در بین عبرانی ها. فرعون گفت همه عبرانی ها را بکشید. یکی از مشاوران گفت داری تندروی می کنی. گفت چه تندروی؟ مشاور گفت اگر همه عبرانی ها را بکشی کسی برای کارگری و ساختن کاخ و کاشتن گندم و… باقی نخواهد ماند. فرعون گفت پس چه خاکی بر سر کنم؟ مشاور گفت: مگر نمی گویی تازه به دنیا آمده، خب پس فقط بچه های عبرانی ها را بکش. مثل آب خوردن دستور داد همه بچه ها را بکشید و همه بچه ها را کشتند. به جز یک بچه. این جا باید چهره خدا را ببینی. کجا؟ اینجا که خدا موسی را در دامن خود فرعون پرورش داد!.

 

یا کاشِفَ الضُرِ وَ البَلوی عَن اَیوب

شیطان می گفت خدایا ایوب اگر شکرگزار است به این خاطر است که خانه خوب به او داده ای و فرزندان خوب و سلامتی و زن خوب و…

همه را خدا یکی یکی از ایوب گرفت و ایوب گفت شکر شکر. لحظه آخر که شیطان آمد و از آخرین حربه که زن نادانش بود استفاده کرد و به زنش گفت من ایوب را خوب می کنم فقط ایوب یک کلمه بگوید طبیب مرا شفا داد نه خدا. ایوب گفت اگر حالم خوب بود صد تا تازیانه به تو می زدم. که خدا مرا شفا نداد!!!

زن رفت و ایوب تنها شد. تنها با خدا و… خدا نه تنها گرفتاریش را برطرف کرد بلکه همه مال و اموال و زنش را برگرداند.

 

یا مُمسِکَ یَدَی اِبراهیمَ عَن ذِبحِ ابنِهِ بَعدَ کِبَرَ سِنِهِ وَ فَناءِ عُمرِهِ

ای کسی که بازداشتی دست ابراهیم را از ذبح فرزندش اسماعیل. فلسفه اش هر چه که بود بماند ولی خدای متعال نگذاشت فرزندی به دست پدرش ذبح شود. بلکه

﴿ وَ فَدَیناهُ بِذِبحٍ عَظیمٍ ﴾

گوسفندی را قربانی کردند.

حالا چرا خدا این کار را کرد؟ آیا نپسندید که فرزندی به دست پدری؟ یا پدری مرتکب چنین عملی؟ ولو به خاطر رضای خدا باشد؟ آیا خدای متعال نشان داد امتحان برای من مهم است؟ در قربانی کردن قرب خدا مهم است نه خود قربانی. در خود قرآن که خدای متعال در آن تجلی کرده به صراحت می فرماید:

﴿ لَن تَنالُهُ لحومُها وَ لا دِمائُها …﴾

یعنی از قربانی های شما نه گوشت آن و نه خون آن به من نمی رسد بلکه ادب شما برای من مهم است. لذا در قربانی هابیل و قابیل، قربانی هابیل قبول می شود ولی قربانی قابیل قبول نمی شود. چرا؟ چون هابیل ادب را رعایت کرد و بهترین گوسفندش را آورد اما قابیل مقداری از گندم های فرسوده اش را آورد که به خدا هدیه کند.

از آداب قربانی این است که قربانی خوب باشد و تمیز باشد و گوشت خوبی داشته باشد و… چون که خدا ادب شما را می خرد. ادب شماست که شما را مقرب می کند. اصلاً قربانی از لغت “قرب” می آید و شما با قربانی قرار است که مقرب شوید. با چی؟ با پا روی خودت گذاشتن. هابیل که گوسفند خوبش را آورد بیشتر مقرب شد چون بیشتر پا روی خودش گذاشت.

﴿ لَن تَنالُوا البِرِ حَتی تُنفِقُوا مما تُحِبون ﴾

به مقام بر (نیکوکاری) نمی رسید مگر از آنچه که دوست دارید انفاق کنید.

حضرت زهرا (س) در شب عروسی اشان لباس زیبایشان را انفاق کردند.

راست راستی حضرت ابراهیم (ع) حضرت اسماعیل (ع) را آورد. شاید حضرت ابراهیم (ع) چیزی را در دنیا بالاتر از اسماعیل (ع) دوست نداشت.

ابراهیم (ع) از سفر آمد و هاجر را دید و خوشحال شد و گفت: پس اسماعیل کو؟ هاجر جواب داد: رفته شکار و الان می آید. اسماعیل که برگشت شکاری روی دوش داشت و عرق روی پیشانی اش نشسته بود. دیدن این صحنه برای یک پدر چقدر لذت بخش است که در نبود پدر، پسر به شکار رفته تا نان آور خانه باشد. حالا ابراهیم (ع) باید یک همچین پسری را قربانی کند.

چیزی را که دوست داریم و برایمان خیلی اهمیت دارد باید برای رضای خدا بزنیم زمین. اگر از یک همچین چیزی گذشتیم این ما را مقرب می کند. مانع قرب ما آن چیزی است که در دلمان خیلی به آن وابسته ایم و باید از آن بگذریم تا مقرب شویم. این اسرار در قربانی کردن هست. حالا وقتی جناب ابراهیم، اسماعیل را آورده و کارد هم زیر گلویش گذاشته است یعنی دل از او کنده که آورده. حتماً که نباید خونش ریخته شود بلکه وقتی دل از اسماعیل کند، صدق ابراهیم (ع) ثابت شد. لطف خدا هم ساطع شد و نپسندید که اسماعیل کشته شود. اگر اسماعیل کشته می شد در این ماجرا آب از آب تکان نمی خورد اما با کشته نشدنش ما جلوه ای از خدا را داریم می شناسیم که راضی نشد اسماعیل ذبح شود بلکه فقط راضی شد ابرااهیم پاک شود. مسئله پاک شدن ابراهیم بود. « القَلبُ حَرَمُ الله » دل قرار بود خالی شود از غیر خدا که شد.

﴿ اِنَما یُریدُ الله لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِجسِ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِرَکُم تَطهیراً ﴾

حضرت ابراهیم با این امتحان پاک شد.

در قرآن آیه ای داریم که می فرماید: ﴿ خُذ مِن اَموالِهِم صَدَقَةً تُطَهِرهُم بِها ﴾

از اموالشان یک بخشی را به عنوان صدقه بگیر و پاکشان کن [این صدقه را به فقرا بده] تا از محبت مال کنده شوند. جهاد که ما می رویم برای این است که از محبت غیر خدا کنده شویم و پاک شویم. بحث سر این است که زنجیرها ریخته می شوند و علقه ها کنده می شوند.

کیست مولا آن که آزادت کند        بند رقیت ز پایت وا کند

﴿ یَزَعُ عَنهُم اَغلالَ الَتی کانَت عَلَیهِم ﴾

استاد و مولا به کسی می گویند که کاری کند زنجیرها پاره شوند چون زنجیرها اگر پاره شوند پرواز می کنی.

تو ز پایبند شهوت به در آی        تاببینی طیران آدمیت

اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد     همه عمر زنده باشی به نشان آدمیت

این طیران برای ما حاصل نمی شود مگر با قربانی. به همسر و فرزندت هم علاقه داشته باش و محبت کن ولی به خاطر خدا.

در فیزیک قانونی هست به نام گُوِه که طبق این قانون چاقو می برد و غذا سیر می کند و آب سیراب و … خداوند در ماجرای ابراهیم (ع) قانون گوه را خرق می کند و می خواهد بگوید به اسباب دل نبند بلکه به مسبب الاسباب دل ببند که این حس به آدم طمأنینه می بخشد. این فکر غلط است که آب سیراب کننده است بلکه آب به اذن خدا سیراب می کند و الا اگر خدا اذنش را بردارد هرگز کسی سیراب نخواهد شد. لشکر طالوت برای مثال

﴿ اِنَ اللهَ مُبتَلیکُم بِنَحَرِ فَمَن شَرَبَ مِنهُ وَ لَیسَ مِنی وَ مَن لَن یَشرُبُ فَاِنَهُ مِنی ﴾

طالوت به لشکرش گفت خداوند شما را به نَحَر مبتلا می کند. یعنی چشمه هایی که اگر کسی از آن بخورد از من نیست و اگر نخورد از من است مگر این که یک مشت فقط از آن بخورید در حدی که گلویتان از خشکی درآید. از آن آب به جز تعداد کمی همه ی لشکر خوردند و هرگز از آب سیراب نشدند.

در رابطه با غذا هم همین است و خدا باید اذن بدهد تا از غذا سیر شویم و الا هرگز سیر نخواهیم شد. خدا باید اذن دهد تا آتش بسواند و الا آتش ابراهیم را می سوزاند. خدا باید اذن بدهد تا چاقو ببرد و الا چاقو گلوی اسماعیل (ع) را می برید. خدا می فرماید: ﴿ کُلوُا وَ اشرَبوُا ﴾

یعنی بخورید نوش جانتان یعنی خدا اذن داده است و امان اگر خدا اذنش را بردارد.

بَعدَ کِبَرِ سِنِهِ یعنی شاید خود پیری ابراهیم هم دخیل باشد چرا که خدا به آدم های پیر رحم میکند. « یا راحِمَ شَیخِ الکَبیرِ » یعنی همین که سن آدم ها بالا می رود خداوند رحمت خاص شامل حالشان می کند.

 

یا مَنِ استَجَابَ لِزَکَریا فَوَهَبَ لَهُ یَحییَ وَ لَم یَدَعهُ فَرداً وَحیداً

ای کسی که زکریا را اجابت کردی و به او یحیی دادی و او را تنها و یکه رها نکردی.

﴿ کهیعص. ذِکرَ رَحمَتِ رَبِکَ عَبدَهُ زَکرَیا. اِذ نادی رَبَهُ نِدائاً خَفیاً. قالَ رَبِ اِنی وَهَنَ العَظمُ مِنی وَاشتَعَلَ الرَأسُ شَیباً وَ لَم اَکُن بِدُعائِکَ رَبِ شَقیاً. وَ اِنی خِفتُ المَوالیَ مَن وَراءی وَ کانَتِ امرَاَتی عاقِراً فَهَبَ لی مِن لی لَدُنکَ وَلیاً. یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِن آلِ یَعقوُبَ وَاجعَلهُ رَبِ رَضیاً. یا زَکَرِیا اِنا نُبَشِرُکَ بِغُلامِ اسمُهُ یَحیی لَم نَجعَل لَهُ مِن قَبلُ سَمِیاً. قالَ رَبِ اَنی یَکوُنُ لی غُلامٌ وَ کانَتِ امرَأتی عاقِراً وَ قَد بَلَتُ مِنَ الکِبَرِ عِتیاً. قالَ کَذلِکَ قالَ رَبُکَ هُوَ عَلَیﱠ هَیِنٌ وَ قَد خَلَقتُکَ مِن قَبلُ وَ لَم تَکُ شَیئاً. قالَ رَبﱢ اجعَل لی ایَةً قالَ ایَتُکَ الا تُکَلﱢمَ الناسَ ثَلثَ لَیالٍ سَویاً ﴾

زکریا گفت خدایا من یک وارث خوب ندارم و از این هایی که وارثان من هستند می ترسم و از دعای تو هم هرگز ناامید نیستم و دعا می کنم. خدایا یک ولی یا فرزندی به من بده که از من و آل یعقوب ارث ببرد و مرضی قرارش بده. خدا گفت می دهم. زکریا گفت خدایا چطور می خواهی به من بچه بدهی در حالی که من پیر شده ام و همسرم هم نازاست. زکریا از خدا پرسید چطور می خواهی به من فرزند بدهی چون تصور نمی کرد خدا از همین همسر پیر و یائسه و نازایش به او فرزند بدهد بلکه تصور می کرد خداوند همسری جوان به او خواهد بخشید و زکریا از همسر جوانش صاحب فرزند خواهد شد و خدا از همان همسر پیرش به او فرزند داد. یعنی خدا می خواست نشان دهد برای منِ خدا کاری ندارد که از همسر یائسه تو را صاحب فرزند کنم. منی که تو را توانسته ام از عدم بیافرینم. من تو را به پسری بشارت می دهم که اسمش یحیی است که قبل از خودش هیچ مانندی ندارد. ارثی که حضرت زکریا فرمودند به نظر میراث نبوت است که بین وارثانش یک وارث اهل پیدا نمی کرد که به او بسپارد. میراث نبوت چیست؟

« اَلسَلامُ عَلَی وارِثَ آدَمَ صِفوَةِ الله، اَلسَلامُ عَلَی وارِثَ نوحٍ نَبِیِ الله، اَلسَلامُ عَلَی وارِثَ اِبراهیمَ خَلیلِ الله و … »

پیامبران یک سری میراث دارند که علوم آسمانی و معرفتی است. وارث باید کسی باشد که قابلیت دریافت این ها را داشته باشد.

زکریا ماجرایی هم دارد. جریان امام حسین (ع) برای زکریا در اوقات خوش زکریا برایش گفته شد که خدا به پیغمبر آخرالزمان فرزندی به نام حسین خواهد داد که در راه خدا سرش را می برند و در تشت می گذارند و این مصیبت او را به مقام بزرگی خواهد رساند که شفیع امت می شود و…

گویا زکریا به خدا گفت که خدایا من می خواهم این داغ را بچشم و خدا به زکریا یحیی را بخشید که شباهت هایی به امام حسین (ع) داشت و ایشان را هم شهید کردند و سرش را در تشت گذاشتند و داغش را زکریا دید.

﴿ وَ لَم اَکُن بِدُعائِکَ رَبِ شَقیاً ﴾

اصلاً دعا مستجاب است. «اُدعوُنی اَستَجِب لَکُم »

این دعا را هم زیاد باید بخوانیم که «  اَللهُمَ اِنی اَسئَلُکَ بِحَقِ مُحَمَدٍ وَ آلِ مُحَمَدٍ عَلَیکَ صَلِ عَلَی مُحَمَدٍ وَ آلِ مُحَمَدٍ وَ اجعَلِ النوُرَ فِی بَصَری وَ البَصیرَةَ فِی دینِی وَ الیَقینَ فِی قَلبِی وَ الاِخلاصَ فِی عَمَلی وَ السَلامَةَ فِی نَفسی وَ السَعَةَ فِی رِزقی وَ الشُکرَ لَکَ اَبَداً ما اَبقَیتَنی ». خدای متعال دعا را رد نمی کند. یک سری گناهانی وجود دارد که حبس دعا می کند که آن ها را هم می بخشد. « اَللهمَ اِغفِر لِیَ الذُنوُبَ اَلتی تَحبِسُ الدُعاءِ ». اذیت رساندن به پدر و مادر از این گناه هاست. گفتن اینکه من از تو هیچ خیری ندیده ام به همسر. قاطع رحم بودن. دل کسی را سوزاندن. لقمه ی حرام خوردن و…

خلاصه جریان زکریا به این جا رسید که زکریا به خدا گفت آیه ای برای من قرار بده که بدانم به من فرزندی خواهی داد و خدا گفت آیه این که سه روز با کسی سخن نگویی و زکریا سه روز سخن نگفت.

یحیی ای که خدا به زکریا بخشید چه یحیی ای بود؟ پیغمبر بود. خدا می شد که یک فرزند عادی به زکریا بدهد ولی پیغمبر به او داد. خدای متعال چیز خوب می دهد و از خدا کار خوب سر می زند. « فَاِنَهُ غَیرُ مَنقوصٍ ما اَعطَیتَ ». یعنی خدا چیز ناقص نمی دهد. اگر دیدی یک وقت چیز ناقصی رسید به خاطر قصور ماست و تاثیر نفس ماست. کلاً هر کجا که تاثیر نفس نباشد خوب ترین می شود. برای مثال که جا دارد فکر کنیم افرادی هستند که والدینشان قصد داشته اند آنها را سقط کنند ولی ترسیده اند از خدا و سقط نکرده اند، غالباً این افراد آدم های خوبی از آب در می آیند. بلکه از خوب ترین ها هستند. بهترین البته بر می گردد به پدر و مادر. یعنی بهترین فرزندی را که می شد به این پدر و مادر داد خدا می دهد.

زکریا باطن بسیار خوبی داشت در حدی که هم اسم و هم رتبه ای قبل از او خدا قرار نداده است. هم دوره ی عیسی (ع) هم بود چون حضرت مریم (س) تحت تکفل زکریا بود. تکفل مریم به قرعه گذاشته شده بود که قرعه به نام زکریا افتاده بود.

خصوصیات اخلاقی یحیی را ببین

﴿ وَ حَناناً مِن لَدُنا وَ زَکوةً وَ کانَ تَقیاً. وَ بَراً بِوالِدَیهِ وَ لَم یَکُن جَباراً عَصیاً. وَ سَلمٌ عَلَیهِ یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ یَموُتُ وَ یَومَ یُبعَثُ حَیاً. ﴾

یحیی تعمید دهنده هم بوده است یعنی مردم را غسل توبه می داده و بشارت به مسیح می داده است. با ظهور عیسی که واقعاً منجی بوده است، یحیی به او کمک کرد و نهایتاً هم شهید شد. خود حضرت عیسی (ع) را هم چند جا می خواستند بکشند. یک جا در یکی از کوه های اورشلیم بود که از دستشان فرار کرد. در حین دویدن یکی گفت عیسی لطفاً یک لحظه بایست سوالی دارم. تو مرده زنده می کنی پس این احمق ها را هم شفا بده. عیسی فرمود: حماقت چوب خداست و درمان ندارد. چوب لاابالی گری و بی تقوایی است.

افرادی که در راهپیمایی ۲۲ بهمن شرکت نمی کنند احمق و ترسو هستند. از اینکه برچسب انقلابی بودن بخورند می ترسند. لیاقت ندارند که برای خدا و امام زمان (عج) یک قدم بردارند. این افراد وقتی امام زمان تشریف بیاورند چه خواهند کرد؟ الان که از فرزندان و پاره های جگر خودمان [شهدا] دفاع نمی کنند، در آینده که در دولت امام زمان مسئله جهانی خواهد شد، چه خواهند کرد؟

﴿ لا تَحسَبَنﱠ الَذینَ قُتِلوا فِی سَبیلِ الله اَمواتاً بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبِهِم یُرزَقونِ ﴾

هرگز نپندارید آنان که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه زنده اند و در نزد خدایشان روزی می خورند.

امام (ره) می فرمودند: شهدا در قهقهه ی مستانه اشان روزی پروردگار می خورند.

خاطره ی همسر شهید همت را شنیده ای؟ کتاب دا را خوانده ای؟ شهید جواد دل آذر و شهید زین الدین را می شناسی؟

 

اَلتامینَ فِی مَحَبَةِ الله

اهل بیت علیهم السلام به سند جامعه کبیره عاشقان خدا هستند. در عشق خدا تام و تمام هستند چون

﴿ یُذهِبَ عَنکُمُ الرِجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِرَکُم تَطهیراً ﴾

یعنی از هر گونه نجاستی پاک شده اند. نجاست فقط خون و بول و… نیست. بدترین نجاست شرک و جهل نسبت به خداست که با معرفت نسبت به خدا پاک می شود. بدترین نجاست صفات رذیله و گناهان است که وقتی پاک شوی خواهی گفت: مرده بدم زنده شدم.

درباره ی سید رضا طباطبایی قم

به نام خدا اینجانب سید رضا طباطبایی قم متولد تهران 1349 در طول حدود 45 سال عمری که از خدا گرفته ام ، دنبال شناخت خدا هستم . با توجه به حساسیتی که در اعتقادات دارم ، تا مطلبی قطعی نباشه بهش معتقد نمیشم . از نظر هوش و ذکاوت ، بحمدالله بد نیستم . اکثر سالهای تحصیلی ، بعنوان شاگرد اول مدرسه بودم و علاقه وافری به صنعت دارم . حدود 20 سال از محضر اساتیدی مثل: آیه الله شیخ محمد تقی زاهدی ره که از اقطاب توحید بودند و ایه الله بهجت ره مستفیض بودم و از حضرات آیه الله جوادی آملی حفظه الله آیه الله حسن زاده آملی حفظه الله بهره ها برده ام . کتابهایی نوشته ام که یکی از آنها در دو جلد توسط انتشارات مسجد مقدس جمکران چاپ شده "به سوالهای کودکان راجع به خدا پاسخ بدهیم" شرح دعای عرفه "تولدت مبارک" کتاب "آیا قران واقعا معجزه است؟" کتاب "شرح جامعه کبیره" کتاب "شرح دعای ندبه" تا خطبه 164 نهج البلاغه را شرح کرده ام و بفضل او ادامه دارد . که بصورت صوتی موجود است ، و انشالله مکتوب میشود . کتاب "نکات مهم " و چندین دستنوشته دیگر اکنون در همین سایت مشغول پاسخ به " نقد قرآن " دکتر سها هستم و عمده مطالب را از تراوش ذهن خود بیان و ایراد میکنم .

همچنین ببینید

مراحل شکل گیری جنین

ناقد گفته : ادعای قرآن مبنی بر پیدایش بافت استخوان بعنوان اولین بافت تخصصی در ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *